از هر دري...
خيلي وقته كه نتونستم درست حسابي وب دخملي را آب كنم اونم به چند دليل ...يكي اينكه سرم خيلي شلوغه...علاوه بر كاراي قبليم مسئوليت بازرسي را بهم دادن كه حسابي وقتمو ميگيره و تو كل جلساتش هم خودم بايد برم...ديگه اينكه اتاقمون جابجا شده و اومديم تو ساختمون اصلي و دو هفته درگير جابجايي و چيدمان بوديم...آخر ساله و گزارش ساليانه بايد تنظيم كنم و تو اين گير و دار كلاس آموزشي آزاد كه ميرم هم شده قوز بالا قوز.... خلاصه حسابي خودمو درگير كار و تلاش كردم ..ههههه الان هم خيلي وقت ندارم و خلاصه اتفاقات را ميخوام بگم...ديروز 30 صفر بود و شهادت امام رضا مامان جون نذري داشتن كه من و زن دايي برنجشو درست كرديم و خود مامان جون هم خورشت...خيلي عالي ش...