مهري كه گذشت....
نميدونم از كجا شروع كنم و بگم...اين مدت سرم خيلي شلوغ بوده، فرصت نكردم بيام و وبلاگ دختر نازمو به موقع آپ كنم... مثلا" ميخواستم 6 مهرماه دقيقا" ساعت تولدت يه پست برات بذارم كه نشد. فقط هول هولكي روز تولد خودم چند تا ازعكسهاي آتليه را گذاشتم...
آهان از تولد دوسالگي فاطمه جوني بگم كه چقدر نقشه كشيده بودم ولي هيچكدومو نتونستم عملي كنم...ميخواستم تولد تمدار بگيرم ولي خب... جور نشد..آخه دقيقا" روز تولدت از صبح تا شب وزارتخونه برام دوره گذاشته بود...بعدش هم درگير جابجايي و اسباب كشي خونه...اين شد كه به گرفتن يه كيك ساده و دادن يه جوجه كباب رضايت داديم...
ايشاا... نقشه هامون باشه براي جشن تولد سالهاي بعد كه دختري خودش هم ديگه بزرگ شده باشه...به هر حال ...
10 مهر هم تولد خودم بود كه بابايي برام يه گوشي n5 نوكيا خريده بود...يه سرويس سويسي هم خودم از پاساژ الماس سلسبيل برداشتم...
ديگه جونم برات بگه كه از دست تهران هم خلاص شديم و خونه تهران را با همه خاطرات خوب و بدش تحويل داديم... روزهاي پر التهاب تهران و نگرانيهايي كه تو اون موقع داشتيم ...خاطرات روزاي اول دنيا اومدن قند عسلم با گريه هاي ناتمامش...حاملگي پر استرس خاله جون و نگرانيهامون سر اين موضوع...اتمام مرخصي من و برگشتن سر كارم ...خاله ها و دايي جوني...آمدن و رفتنهاي بابايي و دلتنگيهاش...بدو بدوهاي من سر صبح برا اينكه به موقع به سرويس برسم...تنهاييها و خستگيها...جشنها و خوشيهامون...روزايي كه درگير پيگيري انتقاليم بودم..درد و دلها و جينگولك بازيهامون تو اون خونه... خلاصه با همه خداحافظي كرديم...و حالا از همه اينها فقط تنها چيزي كه برامون مونده چند قطعه عكسه كه بعد از اسباب كشي از اون خونه گرفتم و خاطراتي كه تو ذهن داريم...همينو بس....
و البته هزاران هزار بار شكر كه به يمن قدم دختر نازم همه مشكلات و دوريهامون تموم شد و اومديم سر خونه و زندگي خودمون و غريبي و غربت ما هم بسر اومد...براي خاله صفو جون هم خيلي خوشحالم كه به يمن قدمهاي كوچولوي علي عزيزم كاراش رو به راه شد و باز هم خدا را هزاران بار شكر.....
راستي خاله طاهي زرنگ هم (هزار ماشاا...بزنم به تخته) ارشد MBA تهران قبول شده كه خيلي خوشحالم براش...آخه واقعا" زحمت كشيد..
عروس خانم ما هم درگير پايان نامه شه ...دايي مهدي هم كه شاخ غول كنكور را شكونده...حالا مونده كدوم را بره...سه جا قبول شده. البته فعلا" كه شيرازه...(باريك ا...).
يه خبر ديگه هم اينكه دايي حاجي هنوز درگيره ...به خاطر اتفاقي كه براشون افتاد خيلي ناراحت شديم..يه دو سه ميليوني افتادن تو خرج...البته جاي شكر داره كه خودشون هيچي نشدن...بي خيال مال دنيا....فداي سر زهرا خانومم...