فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
آيلا جانآيلا جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره
آیلین جونمآیلین جونم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
ترلان گلمترلان گلم، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
وبلاگ جانوبلاگ جان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

من و فرشته هام...

مهري كه گذشت....

1390/7/27 11:40
نویسنده : مامان پری
652 بازدید
اشتراک گذاری

نميدونم از كجا شروع كنم و بگم...اين مدت سرم خيلي شلوغ بوده، فرصت نكردم بيام و وبلاگ دختر نازمو به موقع آپ كنم... مثلا" ميخواستم 6 مهرماه  دقيقا" ساعت تولدت يه پست برات بذارم كه نشد. فقط هول هولكي روز تولد خودم چند تا ازعكسهاي آتليه را گذاشتم...

آهان از تولد دوسالگي فاطمه جوني بگم كه چقدر نقشه كشيده بودم ولي هيچكدومو نتونستم عملي كنم...ميخواستم تولد تمدار بگيرم ولي خب... جور نشد..آخه دقيقا" روز تولدت از صبح تا شب وزارتخونه برام دوره گذاشته بود...بعدش هم درگير جابجايي و اسباب كشي خونه...اين شد كه به گرفتن يه كيك ساده و دادن يه جوجه كباب رضايت داديم...

ايشاا... نقشه هامون باشه براي جشن تولد سالهاي بعد كه دختري خودش هم ديگه بزرگ شده باشه...به هر حال ...

Orkut Scraps - Happy Birthday

10 مهر هم تولد خودم بود كه بابايي برام يه گوشي n5 نوكيا خريده بود...يه سرويس سويسي هم خودم از پاساژ الماس سلسبيل برداشتم...

ديگه جونم برات بگه كه از دست تهران هم خلاص شديم و خونه تهران را با همه خاطرات خوب و بدش تحويل داديم... روزهاي پر التهاب تهران و نگرانيهايي كه تو اون موقع داشتيم ...خاطرات روزاي اول دنيا اومدن قند عسلم با گريه هاي ناتمامش...حاملگي پر استرس خاله جون و نگرانيهامون سر اين موضوع...اتمام مرخصي من و برگشتن سر كارم ...خاله ها و دايي جوني...آمدن و رفتنهاي بابايي و دلتنگيهاش...بدو بدوهاي من سر صبح برا اينكه به موقع به سرويس برسم...تنهاييها و خستگيها...جشنها و خوشيهامون...روزايي كه درگير پيگيري انتقاليم بودم..درد و دلها و جينگولك بازيهامون تو اون خونه... خلاصه با همه خداحافظي كرديم...و حالا از همه اينها فقط تنها چيزي كه برامون مونده چند قطعه عكسه كه بعد از اسباب كشي از اون خونه گرفتم و خاطراتي كه تو ذهن داريم...همينو بس....

و البته هزاران هزار بار شكر كه به يمن قدم دختر نازم همه مشكلات و دوريهامون تموم شد و اومديم سر خونه و زندگي خودمون و غريبي و غربت ما هم بسر اومد...براي خاله صفو جون هم خيلي خوشحالم كه به يمن قدمهاي كوچولوي علي عزيزم كاراش رو به راه شد و باز هم خدا را هزاران بار شكر.....

راستي خاله طاهي زرنگ هم (هزار ماشاا...بزنم به تخته) ارشد MBA تهران قبول شده كه خيلي خوشحالم براش...آخه واقعا" زحمت كشيد..

عروس خانم ما هم درگير پايان نامه شه ...دايي مهدي هم كه شاخ غول كنكور را شكونده...حالا مونده كدوم را بره...سه جا قبول شده. البته فعلا" كه شيرازه...(باريك ا...).

يه خبر ديگه هم اينكه دايي حاجي هنوز درگيره ...به خاطر اتفاقي كه براشون افتاد خيلي ناراحت شديم..يه دو سه ميليوني افتادن تو خرج...البته جاي شكر داره كه خودشون هيچي نشدن...بي خيال مال دنيا....فداي سر زهرا خانومم...

پسندها (11)

نظرات (12)

راد
27 مهر 90 12:22
فاطمه جون و مامانش تولدای گذشتتون مبارک
چرا عکس نزاشتی برامون؟


مرسي جونم
عكس هم حتما" تو فرصت مناسب..بازم ممنون
مریم مامان درسا
27 مهر 90 18:50
سلام عزیزم
تولدت مبارک باشه
منم برای درسا تولد گرفتم ،رمز رو برات میذارم


سلام جونم
مرسي
تولد درسا جون هم مبارك...عكساشو ديدم ..خيلي خوشمل بودن...به سلامتي...انشاالله تولد 120 سالگيش.بوس


مریم مامان درسا
27 مهر 90 18:51
1388 اینم رمز درسا
هستي
11 آبان 90 17:31
سلام جمعه ساعت 20 منتظر حظورتون در وب عصر ململي هستيم http://www.asr-havadare-no.blogfa.com/ به وب خودمم بياين ونظرتونو و درمورد ململ بگيد http://m0bina-malmal.niniweblog.com/
مامان آیلینمامان آیلین
15 مهر 98 10:51
عزیز دلمی😘
مامان تربچهمامان تربچه
25 مهر 98 22:43
😍
مامان پری
پاسخ
😍
مامان و بابامامان و بابا
27 آذر 98 9:21
😍
مامانیمامانی
7 دی 98 12:03
خوش باشین همیشه
مامان پریمامان پری
8 دی 98 11:17
سپاس از اظهار لطف همه عزیزانم💐
مامان جونیمامان جونی
7 خرداد 99 9:34
😍💐
مامان پریمامان پری
8 خرداد 99 11:17
مرسی عزیزم
مامانیمامانی
7 تیر 99 12:22
😘