فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
آيلا جانآيلا جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
آیلین جونمآیلین جونم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
ترلان گلمترلان گلم، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
وبلاگ جانوبلاگ جان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

من و فرشته هام...

ک مثل کیک

الان درس آیلا گلی نشانه ک هست و برا همین ما برای ماندگاری و تثبیتش برنامه پخت کیک با کمک آیلا طلام داشتیم که نتیجه رضایت بخش بود و خیلی شیرین و یه خاطره به یاد ماندنی برای بعدها😍 اینم چند تا عکس از مراحل مختلف کار 😇 بماند به یادگار از ۱۳۹۹/۱۰/۱۵ ...
18 دی 1399

خردادی که گذشت...

اتفاقات ماه گذشته خیلی زیاد بودن که فرصت نکرده بودم ثبت کنم.. بعضی شیرین و به یاد ماندنی و البته بعضی شون هم مثل تصادف آقا تلخ که تو پستهای قبلی مفصل نوشتم😔 همانطور که قبلاً هم گفتم تعطیلات عید فطر بعد از 4 ماه قرنطینه رفتیم خونه آنا و آقا و کلی خوش گذشت بهمون، موقع برگشت علی جون هم باهامون اومد... آخر همون هفته هم آنا و آقا و خاله جونی همراه خاله صدیق و بچه هاش (عمو مجتبی ماموریت اصفهان بود) و دایی مهدی عزیزم و زن دایی بعد از یک سال بالاخره اومدن خونمون و حسابی خوشحالمون کردن...روز اول مهمون دایی محسن بودیم. یه روزش با رعایت کامل نکات بهداشتی رفتیم بیرون و خدا را شکر حسابی بهمون خوش گذشت. شب مهمون دایی حاجی بودیم. فرداش یعنی شنبه من...
24 تير 1399

هفته ای که گذشت....

سلام بر پرنسسهای قشنگم که الان نزدیک به یک هفته است دورن ازم😘😘 بالاخره سه شنبه هفته گذشته آقا بستری و صبح چهارشنبه، بعد از ده، دوازده روز معطلی و مشکلات پیش آمده بخاطر وضعیت کرونا تو بیمارستانهای شیراز، عمل شدن ...طبق گفته دکتر اگر چه عمل خیلی سخت و طولانی  شد (5-6 ساعت عمل طول کشید) ولی خدا را شکر نتیجه خوب و رضایت بخش بود. همون روز خودمون آماده شدیم بریم بیمارستان که بخاطر ماموریت محوله به بابا از طرف عمو و آنا 😉 رفتیم سمت ولایت بابایی تا روز بعدش برگردیم شیراز...عمه فریبا همراه بچه هاش هم اونجا بودن و شماها از دیدن عمه و هانیه و بهار کلی ذوق زده شدید و خوشحال😍 چون نزدیک به یک سال بود همو ندیده بودی...
19 تير 1399

چهارشنبه سوری و عید سال 99 (عکس)

بعد از سه ماه تاخیر 😉 همانطور که قبلاً گفتم چهارشنبه سوری را تو بالکن گرفتیم😍 یعنی تو منقل آتیش درست کردیم و از روش پریدیم😘 فشفشه روشن کردیم که کلی فرشته هام ذوق کردن هرچند آیلا جونم یکم دستش سوخت😔 اینم چند تا عکس از سفره هفت سین و مراسم متفاوت و کرونایی امسالمون از سال تحویل و عید و آیلایی که حوصله اش سر رفته حسابی...فاطمه هم کلاً نذاشت ازش عکسی بگیرم😐 اینم محوطه خونمون روز 7 و 8 فروردین و برف بی سابقه تو این موقع سال که همه جا را سفید پوش کرد😍   ...
26 خرداد 1399
1532 19 13 ادامه مطلب

اندر احوالات و سرگرمی های ما در ایام قرنطینه

مطالب زیادی دارم از ایام قرنطینه و کرونا و قبل اون که هنوز فرصت نکردم ثبتش کنم.... از جمله کارامون تو اوقات فراغت قرنطینه که خب با توجه به تعطیلی ادارات و مدارس و لغو مسافرتها و گردش و ...زمانش کم هم نبود... خلاصه با توجه به علاقه شدید دختر طلاها به آشپزی و پخت و پز یکی از مهمترین کارامون تو اون ایام تمرین آشپزی بود. اونم به صورت کاملا مستقل و جدا...یعنی من هر روز باید یه قابلمه برا خودم و بابایی رو گاز میذاشتم و دخترا قابلمه جدا برا خودشون و البته با نظارت من با علاقه زیاد و وصف ناپذیری آشپزی می کردن و صفر تا صد کار هم با خودشون بود😘... و الحق والانصاف که غذاهاشون خوشمزه تر می شد😋... و اما عکس از مراحل مختلف آشپزی دختر طلاهام😍کشیدن ...
21 خرداد 1399

عکس / زمستان 98...

10 بهمن ماه، اطراف شیراز... میرفتیم برای بله برون خاله جونی/ یادش بخیر عجب برفی بود🙂 از بعد اون روز تا به امروز بخاطر کرونا نرفتیم خونه آقا و آنا دیگه ( دقیقاٌ سه ماه و نیم)😔 اینم آیلین عزیزم و یاسین جان  ولایت بابایی با هوای بهاری هفته بعدش...این همه تفاوت در آب و هوا به فاصله دو ساعتی از هم😍 اوایل اسفند و قبل از شیوع گسترده کرونا و قرنطینه- باز هم ولایت بابایی و اما در آخر 22 بهمن و اولین تجربه شرکت دخترای گلم تو راهپیمایی😍   ...
23 ارديبهشت 1399

اردیبهشتی عزیز ما؛ آیلای شیرین زبون و قشنگم تولدت مبارک!

امروز 18 اردیبهشت هست و تولد 6 سالگی آیلا طلام... 😍لبخند اردیبهشت😍 روی لب ‌های توست تو که میخندی برایم زمین چیزی از بهشت کم ندارد… 😍دختر اردیبهشتی من تولدت مبارک😍 اگه الان اوضاع عادی بود و اگه این کرونای لعنتی نبود حتما امشب بعد از افطار برا دخترم جشن میگرفتیم، دوستاش دعوت می کرد و دور هم کلی خوش میگذروندن ولی چه کنیم که مجبوریم تولد را بدون دعوتی بگیریم و کیک هم خودمون تو خونه درست کنیم...یه تولد ساده و جمع و جور خانوادگی😍. (امروز 13 ماه مبارک رمضان هست). اینم عکس از  کیک نصف شده باباپز برای آیلا جونیم که بعد بریدنش یادمون افتاد عکس نگرفتیم😅 انشاالله سالهای ...
18 ارديبهشت 1399

کرونا و سهم ما از استانبول

اگه خبری از این ویروس لعنتی نبود به احتمال زیاد ما الان باید سوار هواپیما بودیم و در حال رفتن به استانبول.... هرچند کسی از آینده و حکمت کارها خبر نداره..... بدون شرح ​​​​​​ این هم واچر هتلمون که قرار بود دخترا با خاله جونشون هم اتاق باشن😐   ...
9 اسفند 1398

روز مادر مبارک.

دیروز تولد حضرت فاطمه زهرا (س) و روز مادر بود.  فرشته های قشنگم اینجوری من را غافلگیر کردن😘 عصر از سرکار که برگشتم خونه اولش آیلا جونم با تبلت اومد به استقبالم و گفت مامان سلام😘 روزت مبارک. بعد متوجه شدم تا داره با تبلتش همزمان فیلم میگیره😍😘. بعدم فاطمه جونم با این بسته ها اومد و گفت مامان سورپرایزززز😘 من به فدای شما دخترای گلم که همه کارها را خودتون تنهایی و بدون اطلاع بابایی انجام دادین😘 دخترام بس به پیکسل علاقه دارن تو کادوهای منم پیکسل گذاشتن😅 نقاشی آیلا که تو مدرسه با کمک مربی کشیده و برام آورده بود😘 اینم نقاشی و نامه که فاطمه جونیم برام نوشته و کادو کرده😍😘 از پس انداز خودشون ...
27 بهمن 1398
1008 19 16 ادامه مطلب