اولین نوشته فاطمه جونی تو وبلاگش...
سلام من فاطمه هستم
من دیشب ساعت 11 خوابیدم و صبح ساعت 7 بیدار شدم و رفتم مدرسه
امروز روز خوبی بود من امروز کنفرانس درس هدیه بانوی قهرمان را دادم که خیلی خوب بود.
من زنگ تفریح بادوستم فاطیما بازی کردیم داشتیم بازی گرگم به هوا بازی کردیم من گرگ شدم یکی از دوستام دوید من هم رفتم د.نبالش دویدم من یدفعه دوستم اومد جلوی صورتم اون وقت هم من افتادم دوستم گفت تقصیر من نبود بعد هم زنگ خونه خورد مامانم اومد دنبالم باهم اومدیم اداره اش ..
تو اتاقش زخم دست و پام را نشونش دادم گفت وای دست و پات چرا زخم شده ..گفتم تو زنگ تفریح افتادم زمین...مامانم اول ناراحت شد بعد گفت اشکالی نداره قربونت برم..رفتیم خونه پماد میزنم خوب میشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی