هفته ای که گذشت....
سلام بر پرنسسهای قشنگم که الان نزدیک به یک هفته است دورن ازم😘😘
بالاخره سه شنبه هفته گذشته آقا بستری و صبح چهارشنبه، بعد از ده، دوازده روز معطلی و مشکلات پیش آمده بخاطر وضعیت کرونا تو بیمارستانهای شیراز، عمل شدن ...طبق گفته دکتر اگر چه عمل خیلی سخت و طولانی شد (5-6 ساعت عمل طول کشید) ولی خدا را شکر نتیجه خوب و رضایت بخش بود.
همون روز خودمون آماده شدیم بریم بیمارستان که بخاطر ماموریت محوله به بابا از طرف عمو و آنا 😉 رفتیم سمت ولایت بابایی تا روز بعدش برگردیم شیراز...عمه فریبا همراه بچه هاش هم اونجا بودن و شماها از دیدن عمه و هانیه و بهار کلی ذوق زده شدید و خوشحال😍 چون نزدیک به یک سال بود همو ندیده بودیم😘 به قول عمه اصلاً یادمون نمیاد آخرین بار کی همو دیده بودیم.. (نابود شی کرونا که لذت با هم بودن و مهمونی و دور هم بودن امسال را ازمون گرفتی)...
خلاصه فرداش بعد اتمام کارها راه افتادیم سمت شیراز و پویا هم که خونه آقا بود همسفرمون شد...ظهر رسیدیم شیراز بعد اینکه پویا را دم خونشون پیاده کردیم رفتیم خونه عمو مجتبی... پنجشنبه را مرخصی گرفته بودم، شنبه را هم تلفنی مرخصی گرفتم و دو شب بابا رفت بیمارستان و همراه و کمکی آقا موند، شنبه ظهر هم آقا هوشنگ بعد از 4-5 روز از بیمارستان مرخص شدن و اومدن خونه عمو مجتبی... عوارض و مشکلات بعد عملشون هنوز هست و استراحت هستن و مراقبتهای خاص لازمه که ان شاالله خیلی زود سلامتی کاملشون را بدست بیارن😇
ما یکشنبه صبح زود برگشتیم که چون قرار بود آخر هفته دوباره برگردیم و از اونجایی که شما هم خیلی دوست داشتید خونه خاله و عمو بمونی با آیلا موندین و من بابایی مستقیم اومدیم اداره که من با یکی دو ساعت تاخیر رسیدم ...حسابی دلمون براتون تنگ شده با وجودی که هر روز کلی چت و تماس تصویری و تلفنی با هم داریم ولی واقعا خونه سوت و کوره و به شدت جای فرشته هام خالیه...امیدوارم کلی بهتون خوش گذشته باشه کنار خاله مهربون و آنا و آقا و عمو و البته یاسین و آیلین عزیزم😘...انشاالله امروز می بینمتون عزیزای دلم 😘😘😍😍
اینم چند تا عکس از عید پارسال و باغ آقا هوشنگ
فاطمه و هانیه- آیلا و بهار
😍اینجا یاسین جان هم اضافه شده به دخترا😍
😘آیلین گلم😘
😘یه عکس زیر خاکی از سه ماهگی آیلا طلام (عروسی دایی محسن- مرداد 93)😘
😘😍اینم آیلا طلام تو یک سالگی😍😘