پروژه از شیر گرفتن
یک هفته میشه که عسل مامان تو ترکه! البته هنوز یه کم خماری و از خواب که بیدار میشی بر خلاف سابق، نق میزنی و گریه میکنی...ولی رو هم رفته خیلی سخت نبود و همکاریت هم خوب بود. مرسی خانومم.
بابایی هم حسابی کمکم بوده..تا بخوای گریه کنی سریع حواستو پرت میکنه...می بردت بیرون...باهات بازی میکنه تا یادت بره..
راستی دیروز آقا هوشنگ و به قول شما ناناجون همراه عمو مجتبی اومدن خونمون...البته ناهار رفتیم خونه آوا جون. دایی حاجی اینا هم اومدن و خاله آفو هم اومده بود. علی عسل را بعد از دو ماه دیدیم حسابی برا خودش آقایی شده و البته شیطون و بزنم به تخته خوردنی. دیروز برا اولین بار علی از دست تو کتکه را خورد..آخه نمیشه که همیشه اون تو را بزنه و موهاتو بکشه...باید بفهمه که نباید با خانوما شوخی کنی وگرنه جای خودش خانوما هم می تونن از خودشون دفاع کنن. البته گلم دیگه نباید اینقدر هم خشن باشی که دست کنی تو چشمشون...یا شلنگ آب رو بگیری سر تا پاشون رو خیس کنی ...یه کم آرومتر عزیز دلم...
اینم عکس العمل فاطمه بعد از کتک کاری با علی
این هم علی جونم بعد از کتک خوردن
دایی محسن دیروز عصر برگشت تهران. آقا هوشنگ اینا هم دیشب رفتن اصفهان خونه آقای موسوی. بعدش هم احتمالا" میرن خونه عمه فریبا.
از احوالات ال ٩٠ هم بگم که هنوز دست نقاشه و کارش تموم نشده ...این تصادف هم معضلی شد برامون...واقعا"که این دو هفته خیلی سخت بوده ...باز دست دایی درد نکنه که هر روز صبح میاد دنبالمون ... چند بار هم که با آژانس اومدم. البته احتمالا" امروز فردا تحویلمون بدن.