ناخوشی فاطمه و کمی درد دل....
به گذشته که برمیگردم میبینم همیشه من عاشق پاییز و زمستان و برف و برف بازی بودم ولی از وقتی ازدواج کردم و بچه دار شدم از این دو فصل بدم اومده اونم بخاطر مریضی و سرماخوردگی بچه ها ...حتی ذوق برف را هم خیلی ندارم. میگم روزای بعدش و یخبندون و لیز خوردنش فاجعه است مخصوصا اگه تو شهری باشی که کوهستانی باشه و سردسیر....یادمه پارسال زمستون دیگه خسته شده بودم از برف و سرما و خدا خدا میکردم تموم بشه دیگه🙂...واقعا هر چیزی حتی بارون و برف هم زیادیش آزاردهنده است. امسال هم از دو سه هفته پیش درگیر سرماخوردگی و دوا و دکتر آیلا و فاطمه و خودم بودیم که مریضی بچه ها باعث شد خودم را کلاً از یاد ببرم دیگه... دو هفته تمام ما فقط سوپ خوردیم و آش،...