زنگ مدرسه
امروز اولین روز سال تحصیلی 99-1398 هست و آیلا گلم رفته پیش دبستانی و فاطمه عزیزم هم کلاس چهارم...خدای مهربونم بابت همه چی ممنونم.
این پست را من بین شلوغی و خستگی اسباب کشی و جابجایی خونه اونم بعد از 7 سال یکجا نشینی و چندین مشغله دیگه البته از سر کارم می فرستم تا شاید بتونم فقط گوشه ای از احساسات ناب و خاطره امروز دخترای گلم از شروع سال تحصیلی جدید را ثبت کنم.
جونم براتون بگه که دیشب بعد از جمع کردن بخشی از ریخت و پاش خونه (تو پرانتز بگم تا جاگیر شدن کامل و عادت ما به خونه جدید احتمالا یه چند ماهی طول بکشه)، رفتیم بیرون و وسایل جامونده و مورد نیاز دخترا برای مدرسه را خریدیم و شام هم یه سری به پاتوق همیشگی مون یعنی کبابی گلپایگانی زدیم. بعدشم تا رسیدیم خونه با وجود خستگی زیاد دخترا را حموم کردم و خوابیدن و من وسیله های آیلا را آماده کردم و به سفارش مدرسه روی همشون برچسب اسمش را زدم تا با وسیله های دوستاش قاطی نشه که این قسمتش واقعا کار خسته کننده ای بود.😴
امروز هم دخترا با ذوق بیدار شدن لباس پوشیدن منم صبحانه و میان وعده آماده کردم براشون و ساعت 7:30 راه افتادیم برا مدرسه ..بعد خوش آمدگویی و صف صبحگاهی و سخنرانی مدیر مدرسه، دختر طلاها را تحویل دادم اومدم اداره ...امروزم گفتن چون روز اوله، ساعت 11:30 بریم دنبال بچه ها که اگه برسم خودم میرم وگرنه که بابایی میره میبرشون خونه به امید خدا.
عکسا هم خیلی عجله ای شد و نتونستم یه عکس درست حسابی بگیرم..فقط همین چند تا را انداختم. تو مدرسه هم اینقدر شلوغ بود و اولیاء با بچه ها تو صف بودن که نمیشد عکس بگیرم ..البته ما هم یکم دیر رسیدیم مدرسه و برنامه شون شروع شده بود..
ان شاالله امسال سال خوب و خوشی برا پرنسس های نازم و همه بچه های سرزمینم باشه و همیشه و همه جا موفق باشن..آمین!