فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
آيلا جانآيلا جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
آیلین جونمآیلین جونم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
ترلان گلمترلان گلم، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
وبلاگ جانوبلاگ جان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

من و فرشته هام...

عزاداری هاتون قبول دخترای گلم...

دیشب اولین شبی بود تو امسال که رفتیم برا عزاداری محرم....یعنی جور نشده بود و همش گرفتار بودیم....اولش یه دوری تو خیابونا زدیم و هیات دیدیم و بعدشم رفتیم حسینیه و تا وقتی که دخترا حوصله داشتن موندیم اونجا... عزاداری هاتون قبول باشه دخترای عزیزم ...آیلا جونم از تو برنامه های تلویزیون یاد گرفته یه دفعه میبینی تا سینه میزنه و میگه گل زهرا حسین ...گل کرب و بلا حسین ...حسین جانم حسین... حسین جانم حسین... البته کرب و بلا را یه مدل خاص و با ریتم بچگونه ای میگه که وقتی میشنوم دلم قنج (غنج؟) میره براش... ان شاالله سه ساله امام حسین (ع) نگهدارتون باشه. 🌼 ...
17 شهريور 1398
1026 24 15 ادامه مطلب

سفر تصویری قم تهران

چون فاصله افتاده تو پستام و هم اینکه طولانی نشه پستام عکسهای سفرمون تو یه پست جداگونه میذارم. فاطمه گلم در امامزاده صالح فرحزاد اینجا آیلا جونم گفت منم باید مثل فاطمه دعا بخونم و عکس بگیرید پارک ژوراسیک و اسپایدر پارک  خب تا همینجا کافیه  بقیه عکسا را به مرور اضافه میکنم. ...
12 شهريور 1398

تولد یاسین عزیز خاله

4 شهریور تولد 6 سالگی یاسین جونی بود. ولی چون عمو مجتبی ماموریت بود خاله تولدش را با چند روز تاخیر روز جمعه برگزار کرد... عمو خودش جمعه صبح اومد و تازه بعدش رفت دنبال خرید و تدارک وسایل تولد..خدا را شکر به بچه ها حسابی خوش گذشت.  آیلا و محمد باقر همچنان با هم مشکل دارن😊 ​​​​​​ ان شاالله تولد 120 سالگی یاسین خوشگلم و آیلین طلامون زیر سایه پدر و مادرش. بیشتر دایی محسن عکس گرفته و چند تایی هم بابایی با گوشی من گرفته که به یادگار میذارم اینجا .. آیلین عسل خاله و ترلان جیگر عمه یه عکس درست حسابی ندارن پ.ن. بالاخره گوشی من که اواخر ماه رمضان توسط دختر طلاها سوخته بود تعمیر و درست شد اونم توسط تعمیرات موبایل ب...
11 شهريور 1398
2220 22 17 ادامه مطلب

باز محرم شد...ماه ماتم شد.

  باز محرم شد و دل‎ها شکست  از غم زینب دل زهرا شکست باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک، کمرها شکست. آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد، دل صحرا شکست قاسم و لیلا همه در خون شدند  این چه غمی بود که دنیا شکست. محرم ماه غم نیست ماه عشق است، محرم مَحرم درد حسین است، هر دم به گوش می‎رسد آوای زنگ قافله، این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله، حلول ماه محرم، ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه است.   ماه محرم ماه حزن و اندوه اهل بیت و امام عصر(عج) و برای شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت ماه بسیار غم‎باری است. ماه محرم ماه احیای دین خدا و ماه رهایی از ظلم و انحراف و بدعت و خروش ...
10 شهريور 1398

سفر قم -تهران

سلام بر دخترای نازم  متاسفانه این چند وقته نتونستم به موقع وبلاگ گل دخترا را آپ کنم چون سرم خیلی شلوغ بوده و درگیری زیاد داشتم ...الان کلی عکس دارم و کلی هم حرف نانوشته که نمیدونم از کجا بگم و اینکه همه را تو یه پست بگم یا هر کدوم را تو یه پست جدا گونه؟!.... به هر حال تصمیم گرفتم تو این پستم برم سراغ سفرمون به تهران و قم که با وجودی که خیلی فشرده بود ولی حسابی به بچه ها و ما خوش گذشت خدا را شکر. دو هفته پیش که یه روزش هم عید غدیر بود همراه آنا مرجان که دقیقه نود همسفرمون شد رفتیم قم و جمکران ..دو سه روزی اونجا بودیم که به زیارت و گشت گذار سپری شد ...مهمانسرامون روبروی فروشگاه سرای ایرانی بود که تلویزیون هم زیاد تبلیغش می...
9 شهريور 1398

پارک کوهستانی دراگ

پنجشنبه عصر رفتیم خونه آقا جون. خاله ها هم بودن و شام دور هم بودیم کلی بازی کردین و آتیش سوزوندين . آخر شب قرار شد خودمون بريم خونه خاله صدی خاله صفو هم بره خونه خودشون . علی و محمد گیر دادن که نه باید بیاین خونه ما . محمد کلی گریه کرد که آیلا باید بیاد خونه ما .. بابایی هم خسته بود و میگفت همینجا بخوابیم آخرش محمد جونم که نمیدونست چجوری ما را راضی کنه قربونش برم همش با گریه میگفت ماشین ما ۴۰۵ هست باید بیاین. ما هم خنده مون گرفته بود که چه ربطی داره خب (همون روز خاله اینا پارس فروخته بودن و پژو خریده بودن). بالاخره ساعت یک نصف شب و بعد از کش و قوس زیاد قرار شد خانوما با بچه ها برن خونه خاله صدیق و مردا بمونن خونه آقا جون .  فردا ص...
7 مرداد 1398

جشنواره عشایر

دو هفته پیش جشنواره ملی عشایر بود و از همه استانها اومده بودن.  خیلی جالب بود و البته رنگارنگ با اجرای نمایشی رسم و رسومات که بینشون بود. به همراه نمایشگاه صنایع دستی و خوراکی های خوشمزه و طبیعی ... اجرای زنده موسیقی محلی و نواحی ایران همراه با حرکات موزون و رقص محلی ... ما هم تقریبا هر شب رفتیم و حسابی به دخترا خوش گذشت خدا را شکر. اینم عکسای دختر عشایری من 😘 عکس ها ادامه دارد ... ...
2 مرداد 1398

سالگرد ازدواجمون مبارک...

عزیزم! با وجود پر مهرت و نگاه گرمت دنیایی از پاكی و صفا برایم به ارمغان آوردی، خوب من برای توصیف مهربانی‌هایت واژه‌ها یاری نمی‌دهند. چرا كه تو خود قاموس مهربانی هستی و من خوشحالم كه سالی دیگر بر عمر زندگی مشتركمان افزوده شد. دوازدهمین سالگرد یکی شدنمان مبارک و فرخنده باد😍 همسر مهربانم! از صمیم قلب برایت آرزوی سلامتی می‌کنم و امیدوارم قطار زندگی مشترک مان همیشه روی ریل های خوشبختی حرکت کند.   ...
26 تير 1398
1390 22 14 ادامه مطلب