روزهای بعد از تولد عسلم
بابايي دو سه روز بعد تولدت برگشت سر كار چون مرخصيش تموم شده بود. از 10 روز قبل از تولدت اومده بود مرخصي. همن موقع اسباب كشي هم داشتيم. كه آوا خونه را ديده بود و قرارداد بسته بود. دقيا"خونه بغل دستيمونو كه نوساز هم بود. بعد از رفتن بابايي اسباب كشي كرديم با كمك آوا و نانا و دايي محسن و خاله آفو و صدي و تاتا. من همن روز تب و لرز شديدي گرفته بودم. دايي محسن هم تازه از بندر اومده بود با كلي سوغاتي برا دخملي. (پمپرز، عروسك هم قدت، وان و صندلي بادي، سرهمي و كلاه و .....)خاله آفو هم يه ربع سكه بهت داد. نانا و دايي حاجي هركدوم يه پلاك، خاله تاتا و صدي هم لباس. نانا جون گوشواره. بقيه هم پول دادن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی