روزهای بعد از تولد عروسک مامان
روز اول كه برديمت خونه يكم زردي داشتي دكترا گفتند مسئله اي نيست اكثر بچه ها اينجورين اگه احساس كرديد بيشتر شد ببريد آزمايش بگيرن. فردا صبحش ديديم بيشتر شده برديم آزمايشگاه بيمارستان لولاگر. خدا را شكر به حدي نبود كه نياز به بستري باشه. دكتر گفت زياد نپيچش خودت هر روز عرق كاسني و خاك شير بخور خوب ميشه. همينجوري هم شد.
هفته اول بعد از تولدت كلا" خواب بودي خاله آفو هر روز 7 صبح قبل از اينكه بره سر كار مي اومد بالاسرت بوست مي كرد و ميرفت. عصر هم كه از سر كار برميگشت يه راست مي اومد سراغ تو و ميبوسيدت و ميگفت چرا خوابه ميخوام بيدارش كنم.
خلاصه ما كلي خوشحال بوديم و ميگفتيم عجب بچه آرومي همش خوابه. خلاصه از هفته دوم شروع كردي به تلافي كردن تا 5 ماهگيت. از ساعت 7 عصر شروع ميكردي به گريه و چه گريه هايي تا 2، 3 بعضي مواقع هم تا 4-5 صبح. يه ريز گريه ميكردي. هرچه دكتر و متخصص برديمت فايده نداشت. گريب ميكچر و گريب واتر و داروهاي گياهي هيچ كدوم افاقه نكرد. خلاصه اشكمونو در آوردي. نانا ميگفت تا 40 روزگي معمولا" بچه ها اينجوريند. دل درد و دل پيچه دارند بايد تحمل كني و مدارا. بعدش آروم ميشن. البته به محض اينكه سوار ماشين مي شديم يا حتي پامونو از در خونه مي ذاشتيم بيرون رو همون پله اولي خوابت ميبرد. اكثر شبا كه ديگه طاقتمون طاق ميشد با نانا ميرفتيم تو خيابوناي اطراف ولي من خيلي زود خسته ميشدم احساس ميكردم خيلي سنگيني.