یلدای 98
ما اومدیم با پست یلدایی امسال البته با سه روز تاخیر😇
یلدای امسال یه تفاوت با یلدای سالهای قبل داشت. درسته😍 همونطور که قبلاً گفته بودم تولد یک سالگی ترلان عشقولی بود. الهی 120 سال زنده باشی عمه خوشگلم🎂🌼.
شام خونه دایی جون دعوت بودیم همراه دایی حاجی اینا... بعد هم مراسم تولد و چله نشینی با هم ...به بچه ها حسابی خوش گذشت کلی بازی کردن و قر دادن و خندیدن و ..... امیدوارم که همیشه لبتون خندون و دلتون شاد باشه فرشته های من. ترلان جیگری هم حسابی دلبری کرد و ذوق داشت قربونش بشم...البته اولش یکم بی حال و نق نقو بود که فکر کنم بخاطر دندونش بود ولی کم کم که بچه ها را دید حالش بهتر شد و شروع کرد به قر دادن و ذوق کردن😍 ...البته آخر جشن قبل بریدن کیک خوابش برد دیگه😘. تا ساعت 12 اونجا بودیم بعد هم به پیشنهاد بابایی یه سر رفتیم خونه عمو بزرگه و نیم ساعتی نشستیم و تبریک یلدا و ...حالا هر چی من میگفتم بابا دیر موقع است ملت خوابن همسری میگفت نه شب یلدا همه تا 2-3 بیدارن😆...
خدا را شکر شب خیلی خوبی بود و هدف دور همی بزرگترا و شادی و تفریح بچه ها بود که انجام شد و باید اینجا بگم دست زن دایی عاطی مهربون و دوست داشتنی و دایی جون درد نکنه که حسابی تو زحمت افتاده بودن و سنگ تموم گذاشتن😘💐 (شام جوجه کباب بود + مخلفات که عکسی نگرفتم)
اما عکسهای قابل انتشار😍...
زهرا و فاطمه😘 آیلا و النا😘
😍ترلان جونم😍
قربون دختر خوشگلم بشم که لباس حنابندون 14 سال پیش مامانش دیگه اندازه اش شده و پوشیده😍
(البته با زدن چند تا کوک و ساسون پشت لباس)😇
از مزایای همسایه بودن با دایی جون...وقتی فاطمه هم دلش میخواد مثل بقیه بچه ها لباس یلدایی بپوشه که البته راحت هم باشه لباسش😍
بزرگترین و کوچکترین نوه آقا جون و آنا😍
اینم عکس دیروز آیلا جونیم که چون یکم تب داشت مدرسه نرفت و اومد اداره پیشم😍