فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
آيلا جانآيلا جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
آیلین جونمآیلین جونم، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
ترلان گلمترلان گلم، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
وبلاگ جانوبلاگ جان، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

من و فرشته هام...

خدا گر ز حکمت ببندد دری.......... به رحمت گشاید در دیگری

1397/10/4 11:43
نویسنده : مامان پری
1,369 بازدید
اشتراک گذاری

این مطلب در ادامه پست قبلیم مینویسم چون مرتبط و مکمل اون پستم هست...

بعد از فوت فرشته کوچولومون همه وسیله های نی نی را خاله صفو به کمک عمو مجتبی جمع کرده بودن تا چشم خاله نیفته بهشون...همه سعی میکردن رفتار عادی داشته باشن و حرفی از اون اتفاق نزنن ولی خاله صدیق تا مدتها خیلی دمق شده بود و گوشه گیر ...چیزی به روی خودش نمی آورد ولی تو رفتار و اخلاقش مشخص بود...بگو بخند قبل را نداشت . اگه مهمونی یا دورهمی بود اصلا نمیرفت یا آخر همه میرفت ...مسافرت نمیرفت و خلاصه کلا تو خودش بود... با تمام این مسائل و مشکلات خاله همون سال تو پذیرش مرحله کتبی دکترا با رتبه خیلی خوب قبول شد و من به شخصه کلی خوشحال شدم که حداقل با درس خوندن شاید یکم از اون حال و هوا بیرون بیاد به قولی سرش گرم دانشگاه و درس بشه..خدا را شکر میکردم که شاید اینجوری اون اتفاق تلخ را براش جبران کرده..ولی متاسفانه تو مرحله مصاحبه از اونجایی که خاله فقط دانشگاه شیراز را انتخاب کرده بود، پذیرش نشد چون مقاله چاپ شده  هم نداشت. بخاطر عمو  مجتبی و یاسین راه دور نمیخواست بره و سخت هم بود واقعا ..والا حتما قبول میشد چون رتبه اش 32 بود و جز رتبه های خوب رشته اش و مدرکش هم از دانشگاه معتبر و مادر.  ولی قبول که نشد دیگه قید درس خوندن را هم زد و گفت حوصله و دل دماغش ندارم ادامه بدم...

به هر حال روزها و ماه ها گذشت و خاله بعد از یک سال و چند ماه به لطف خدا دوباره باردار شد و همه ما خیلی خیلی خوشحال از این اتفاق  و بعد از اینکه فهمیدیم نی نی دختره هزاران بار خوشحالتر...ولی از اونجایی که مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسه نگران و پر اضطراب... خاله سر همین بارداری هم تمام حساسیت های قبلی و خارش شدید بدن و شکم را داشت و همیشه بی حال بود و بی اشتها ...به هر حال نه ماه بارداری با سختی و استرس زیاد گذشت و بیست روز مونده به تاریخ سزارین که دکتر مشخص کرده بود، خاله روز سوم مهر ماه میره برا چکاب و سونو و دکتر میگه مشکلی نیست و همه چیز نرماله ولی یه نوار قلب جنین هم بگیر تا خیالمون راحت بشه. نوار قلب که میگیرن میبینن ضربان قلب بچه ضعیف هست و  دوباره تکرار میکنن که دیگه دکتر دستور به بستری شدن خاله میده و میگه خانم روند زایمانتون شروع شده سریع باید عمل شید... همون شب خاله عمل شد و نی نی گولیمون به دنیا اومد .. دقیقا دوسال بعد از فوت خواهرش، و فقط دو روز جلوتر، روز 3 مهر امسال ...

و همه اینها فقط نشانه لطف و رحمت خداستمحبت... خدا را شکر که خاله رفت دکتر و خدا را شکر که نوار قلب گرفتن والا معلوم نبود زبونم لال چی بشه...اگه اون نی نی هم سه مهر که خاله رفته بود دکتر یه نوار قلب می گرفتن شاید این اتفاق نمی افتاد...

البته آیلین جونم تا 70 روز زردی داشت و همش دکتر و بیمارستان بودن و آزمایش... چند روز هم بستری شد ولی خدا را شکر همه چی به خیر و خوشی تموم شد و آیلین عزیز ما الان سه ماه و سه روزش هست و خیلی خیلی عزیز برای همه مامحبت

به قول مادر شوهرم که مادر شوهر خواهریم هم هست آیلین الان شده (یانوغ یرینگ یاماغه) یعنی مبدا آرامشی برای دل سوخته...

اسمش هم یاسین خوشگلم انتخاب کرده ..اصرار داشته که بذارین آیلا و مامانش میگفته آیلا نمیشه چون با آیلای خاله پری اشتباه میگیرن و دو تا آیلا نباید داشته باشیم ...گیر داده که پس تو را خدا بذارین آیلینگلمحبت

به یمن قدمهای پر برکت آیلین گلم، خاله صدیق استخدامی آموزش و پرورش هم قبول شد و الان یه خانم معلم هست . خدا جونیم بابت همه چی ممنونمگل

اینم آیلین جونم  تنها دختر خاله فاطمه و آیلا که خاله قربونش برهمحبت البته دختر عموش هم میشهچشمک

سه ماهگی

چند روز اول تولدشمحبت

پسندها (15)

نظرات (10)

✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
5 دی 97 5:18
خدارو شکرررر
انسالله همیشه دلتون شاد باشه
خدا نگهشون داره
مامان پری
پاسخ
ممنون عزیزممحبت
پاینده باشین و برقرارررگل
مامان صدرامامان صدرا
5 دی 97 10:54
خدا حفظش کنه 😚😚
 
مامان پری
پاسخ
سلامت باشین گل
مامان آیلینمامان آیلین
16 مهر 98 10:28
اینم من😘😍
مامان پری
پاسخ
جیگری تو😘
مامان تربچهمامان تربچه
25 مهر 98 22:10
ای خدا جیگرشو برم من😘
مامان پری
پاسخ
قربون آیلین طلامون 😘
مامان و بابامامان و بابا
25 آذر 98 10:04
😍😘
مامانیمامانی
7 دی 98 11:48
خوشگل منی تو عزیزم😘
مامان پریمامان پری
8 دی 98 11:28
ممنون از نظر پر مهرتان🌻
مامان منتظرمامان منتظر
25 دی 98 9:24
😍
مامان جونیمامان جونی
22 خرداد 99 8:17
ای جانم😘
مامانیمامانی
7 تیر 99 12:35
😍