فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
آيلا جانآيلا جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
آیلین جونمآیلین جونم، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
ترلان گلمترلان گلم، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
وبلاگ جانوبلاگ جان، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

من و فرشته هام...

یلدای 98

ما اومدیم با پست یلدایی امسال البته با سه روز تاخیر😇 یلدای امسال یه تفاوت با یلدای سالهای قبل داشت. درسته😍 همونطور که قبلاً گفته بودم تولد یک سالگی ترلان عشقولی بود. الهی 120 سال زنده باشی عمه خوشگلم🎂🌼.  شام خونه دایی جون دعوت بودیم همراه دایی حاجی اینا... بعد هم مراسم تولد و چله نشینی با هم ...به بچه ها حسابی خوش گذشت کلی بازی کردن و قر دادن و خندیدن و ..... امیدوارم که همیشه لبتون خندون و دلتون شاد باشه فرشته های من. ترلان جیگری هم حسابی دلبری کرد و ذوق داشت قربونش بشم...البته اولش یکم بی حال و نق نقو بود که فکر کنم بخاطر دندونش بود ولی کم کم که بچه ها را دید حالش بهتر شد و شروع کرد به قر دادن و ذوق کردن😍 ...البته آخر ...
3 دی 1398

یک پست یلدایی...

عمرتون صد شب یلدا...........دلتون قد یه دریا توی این شبهای سرما...........یادتون همیشه با ما امروز آخرین روز پاییز هست و امشب شب یلدا. دخترا تو مدرسه جشن شب یلدا دارن که امیدوارم بهشون حسابی خوش بگذره. از دیروز در حال تدارک بودیم برا جشن امروزشون...گفته بودن لباس محلی اگه دارین بپوشین ولی برا دخترای من معنی این جمله یعنی حتماً باید بپوشین و اجباریه...این بود که ما دست بکار خیاطی و کوتاه کردن لباس برا فاطمه خانم شدیم که خدا را شکر نتیجه کار رضایت بخش بود و مورد پسند واقع شد. آیلا جونم هم که قبول کرد همون لباس پارسالش را با کمی تغییر بپوشه. امروز قراره دخترا آهنگ شب یلدا را برا دوستاشون اجرا کنن و اولین شب یلدای مدرسه ای آیلا جونی...
30 آذر 1398

ناخوشی فاطمه و کمی درد دل....

به گذشته که برمیگردم میبینم همیشه من عاشق پاییز و زمستان و برف و برف بازی بودم ولی از وقتی ازدواج کردم و بچه دار شدم از این دو فصل بدم اومده اونم بخاطر مریضی و سرماخوردگی بچه ها ...حتی ذوق برف را هم خیلی ندارم. میگم روزای بعدش و یخبندون و لیز خوردنش فاجعه است مخصوصا اگه تو شهری باشی که کوهستانی باشه و سردسیر....یادمه پارسال زمستون دیگه خسته شده بودم از برف و سرما و خدا خدا میکردم تموم بشه دیگه🙂...واقعا هر چیزی حتی بارون و برف هم زیادیش آزاردهنده است. امسال هم از دو سه هفته پیش درگیر سرماخوردگی و دوا و دکتر آیلا و فاطمه و خودم بودیم که مریضی بچه ها باعث شد خودم را کلاً از یاد ببرم دیگه... دو هفته تمام ما فقط سوپ خوردیم و آش،...
24 آذر 1398

این چند وقت....

سلام بر پرنسسهای قشنگم چند وقتیه که مشغله زیاد بوده و مامان هم یکم تنبلی کرده و خاطرات دختر طلاها را ننوشته...در واقع اینقدر درگیر جابجایی و اسباب کشی و خرید و ... بودیم که دیگه فرصتی نداشتم برا نوشتن.  البته یکم هم از فضای مجازی فاصله گرفتم که خب بی تاثیر نبوده... به هر حال ......... الان دو سه ماهه که جابجا شدیم و به امید خدا تا دو سال اینجاییم ..خدا را شکر خونمون هم بزرگتره هم بهتر از خونه قبلی...محیط و محوطه اش عالی و امنیت برقرار به لطف خدا....طبقه اول هستیم و خونه تقریبا حالت ویلایی داره با یه حیاط خوشگل و باغچه پر از گل و درختان میوه (به، ازگیل، سیب, گیلاس، آلو و انگور) و این یعنی همون چیزی که دخترا عاشقشن.....
12 آذر 1398

زیارت قبول حاج علی خوشگلم

فدای علی جونم بشم که تنهایی رفت زیارت امام رضا و برگشت.  ماشاالله برا خودش مردی شده دیگه ... تازه به فکر همه هم بوده و برا همه سوغاتی آورده . زیارت قبول حاج علی خوشگل خاله. اینم از سوغاتی علی عزیزم برا خانواده ما پ. ن. دیشب دایی مهدی عزیز و زن دایی جون که رفته بودن زیارت زیارت امام حسین (ع) به سلامتی برگشتن. انشاءالله قسمت همه عاشقان و آرزومندای ارباب🙏   ...
26 مهر 1398

روز جهانی کودک

با بوسه ای بر دستان کوچکت و تبسمی به نگاه مهربانت میگویم: فرزند دلبندم! روزت مبارک. روز کودک مبارک . . . امروز 16 مهر روز جهانی کودکه، امروز روزیه که یادمون میاره گلهای باغ زندگی مون بسیار با ارزش هستند و باید قدرشون رو بیشتر بدونیم، باید یادمون بمونه این فرشته ها نیاز به عشق، محبت، حمایت و تربیت دارند. وظیفه ماست که آینده خوبی برای فرزندان مون بسازیم، بغلشون کنیم، ببوسیمشون و بهشون نشون بدیم چه جایگاه مهمی در زندگی مون دارن. برای اینکه فرزندان مون انسان های خوبی بشن باید درست تربیت بشن، ما باید در این زمینه مطالعه کنیم و از روش های اصولی برای رفتار با کودک استفاده کنیم. چرا که هر حرف و رفتار ما به ...
16 مهر 1398

نذری...

از اول ازدواج مون سعی کردم محرم یا صفر هرکدوم که تونستم و شرایط محیا بود یه سفره نذری داشته باشیم که بیشتر اربعین یا ۲۸ صفر تونستم نذرم را ادا کنم.  امسال هم گفتیم چون تازه جابجا شدیم و اومدیم تو خونه جدید خوبه که اولین مهمونی رسمی مون را با پختن نذری شروع کنیم. بعد تو تقویم دیدیم تا امروز ۵ صفر سالروز شهادت حضرت رقیه (س) است. بابایی پیشنهاد داد تا همین امروز نذری را بپزیم. منم سریع دست بکار شدم. البته بابایی هم حسابی کمک کرد و غذامون خدا را شکر به برکت اسم حضرت رقیه خیلی خوشمزه و عالی شد😍. رقیه بانو خودت نذرمون را قبول کن.  دخترام را در پناه خودت نگه دار و عاقبت بخیرشون کن🙏 موقع پختن نذری برا همه دعا ک...
12 مهر 1398
1032 22 18 ادامه مطلب

چهل سالگی...

چهل سالگی شاید عجیب ترین سن آدمی باشد، زمانی که نه جوانی و نه پیری. با این حال چهل سالگی را دوست دارم، احساس رهایی می کنم زیرا که نه به آنچه در شور جوانی تعصب داشتم، دیگر متعصبم، نه ترس از قضاوت شدن دارم، نه از شکست می ترسم از بیم آن که غرور جوانیم بشکند. زندگی می کنم، با جرات بیشتری. انتخاب می کنم، با آزادی بیشتری.  رها می کنم، با امید بیشتری.  آینده را می بینم و با حال خوش بهتری در اطرافم سیر می کنم. چهل سالگی، جوانترین سن میان سالی است، آغاز دوره ای که باید به ثمر نشستن تلاش جوانیت را ببینی.  یک جمله معروف هست که چهل سالگی یعنی آغاز زندگی... بلی من امشب چهل ساله شدم، با صدای بلند و با امیدی به وسعت آسمان دهه ...
10 مهر 1398
6620 25 19 ادامه مطلب

جانان من، دختر مهر ماهی من تولدت مبارک...

نگاهت را قاب مي گيرم. در پس آن لبخند. که به من شور و نشاط زندگي مي بخشد. امروز روز توست… تولدت مبارک پرنسس رویایی من.🌼 فاطمه عزیزم، گل بهشتی من ده سالگیت مبارک.😍😘 سایه‌ات را بوسه زد مهتاب ماه مهر عشق... اختری پایین فتاد از خواب ماه مهر عشق... راه چشمان تو را فرش زمینی نیست نیست... آسمان را‌تر کنید از آب ماه مهر عشق... باران برای تو می‌بارد مهر ماهى این برگ‌های زرد به خاطر پاییز نیست که از شاخه می‌افتند قرار است تو از این کوچه بگذری و آن‌ها پیشی می‌گیرند از یک‌دیگر برای فرش کردنِ مسیرت... گنجشک‌ها از روی عادت نمی‌خوانند. سرودی دسته‌جمعی را تمرین می&zwnj...
6 مهر 1398
7562 22 17 ادامه مطلب