فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره
آيلا جانآيلا جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
آیلین جونمآیلین جونم، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
ترلان گلمترلان گلم، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
وبلاگ جانوبلاگ جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 روز سن داره

من و فرشته هام...

این روزها و کلاس اولی خونه ما آیلا طلام😍

1399/6/18 13:49
نویسنده : مامان پری
444 بازدید
اشتراک گذاری

این چند وقت کلی اتفاقات داشتیم و کلی هم تغییر و تحول که همه را تو همین پست ثبت می کنم.

😘عکس کلاس اولیمون😘

اول اینکه بالاخره آقا هوشنگ قبول کردن بعد از چهل سال، نقل مکان کنن و از جمعه گذشته (14 شهریور) اومدن شیراز و به سلامتی ساکن شدن. انشاالله که این جابجایی و تغییر پر از خیر و برکت و خوشی و سلامتی باشه براشون. چون واقعا سخت بود بمونن تو شهر کوچک با امکانات محدود اونم تنها و دور از بچه ها و البته فامیل...هر چند برخی حواشی و شاید مخالفتهای علنی و غیر علنی وجود داشت که به نظرم اصلاً مهم نیست و اصل قضیه همین بود که جابجایی لازم بود و باید انجام میشد که به لطف خدا شد.😍

الان تو خونه ای که هستن، یک کوچه با خونه آنا اینا و دو سه کوچه هم با خونه عمو مجتبی فاصله داره و دخترای گلم خیلی خوشحالن از این بابت...خدا را شکر😇

قسمت ناراحت کننده تو جابجایی، زمین خوردن آیلا تو حیاط و بریده شدن پاش با شیشه بود که خیلی ناجور کنار پاش قاچ خورده بود و با بابایی و عمو بردیم بیمارستان و پاش را بخیه زدن😔 آیلا طلام کلی گریه کرد و خون از پاش رفت و البته ترسید...منم خیلی ناراحت شدم براش که دقیقاً دم مدرسه رفتن و کلاس اولیش این اتفاق افتاد چون خیلی ذوق مدرسه را داشت بچم😔

دیروز پانسمان پاش را طبق دستور پزشک باز کردیم و آخر هفته باید ببرم بخیه اش را بکشن.

دیگه اینکه امسال بخاطر شرایط کرونا تاسوعا و عاشورا خیلی متفاوت تر از همیشه و به نظرم غریبانه برگزار شد و دیگه خبری از دسته و هیات تو خیابونها نبود به اون شکل...

هر سال صبح تاسوعا آنا کلی شربت و کیک و شکلات آماده میکرد برا هیات که می اومدن تو حیاط خونه و به یاد عموهای شهید، عزاداری می کردن که امسال نیومدن. شب عاشورا بچه ها به صورت خودجوش تو حیاط خونه آقا هوشنگ فرش انداختن و همه رفتیم بیرون و به میزبانی بچه ها زیارت عاشورا خوندیم و علی عزیزم هم نوحه خوند برامون😇

به جرات می تونم بگم یکی از دلچسب ترین عزاداریهای عمرم بود...آیلا طبل میزد، علی نوحه می خوند، یاسین و محمد باقر قشنگم انتظامات بودن و کفش ها را مرتب می کردن، فاطمه گلم مسئول پذیرایی شده بود که کیک و آب میوه بود و علی جونم با پول تو جیبی خودش خریده بود و ما بزرگتر ها هم عزادارهای هیات😇زیارت عاشورا را هم عمو مجتبی با نوای دلنشین و زیبای خودش خوند.

دیگه اینکه بعد از تعطیلات برگشتیم خونه و یاسین جان هم با هامون اومد و سه چهار روزی مهمون ما بود و حسابی به همتون خوش گذشت ..آخر هفته هم که رفتیم نورآباد کمک آقا اینا برا جابجایی که عمه رویا ، عمه فریبا ، عمو مجتبی و شوهر خاله صفو هم بودن. از همونجا هم بعد راهی شدن بار و جمع کردن بقیه خورد و ریزها برگشتیم شیراز و کمک برا چیدن خونه آقا که دیگه تقریبا تموم شده...

امسال بخاطر کرونا اول مهر بچه ها از 15 شهریور شروع شد و امروز اولین روزی هست که آیلا دو ساعت رفت مدرسه تا خانوم معلم مهربونش ببینه و باهاش آشنا بشه..خانم رمضانی عزیز معلم توانمند کلاس اول که معلم فاطمه گلم هم بود قبلاً... البته طبق اعلام آموزش و پرورش مدارس اختیاری هست و فقط برا پایه اول این هفته روزی دو ساعت اجباری که البته باز من آیلا را نفرستاده بودم تا امروز... وضعیت اینجا قرمز هست و اداره ما هم تا آخر هفته دور کاری به صورت یک روز در میان ...ان شاالله خیلی زود این وضعیت تموم بشه و برگردیم به روال عادی زندگی و مدرسه و درس بچه ها...امسال حتی برای لباس فرم هم خیاط معرفی نکردن و گفتن لازم نیست بخرید چون به صورت مجازی هست کلاسها و همون لباس سال قبل را بچه ها بپوشن ..خب اینم از شانس کلاس اولی ما بود دیگه...هر چند به قول معروف سلامتی از همه چیز مهم تره...فاطمه جان هم شکر خدا معلم خوبی داره امسال که تدریس تو فضای مجازی را شروع کرده که امیدوارم همینطور پر توان و پیگیر ادامه بده چون واقعا برا خانواده ها هم سخته خونه موندن بچه ها و دوری از فضای مدرسه و درس و تدریس مجازی...(اینم تو پرانتز بگم که با وجودی که بچه ها را ثبت نام کردیم ولی هنوز هم دو دلیم که اصلا امسال بذاریم برن مدرسه یا اینکه بیخیال درس خوندن شون بشیم بذاریم بمونن خونه و از سال آینده اگه شرایط مهیا شد ادامه بدن)

فاطمه جان برای آشنایی نزدیک با خانوم معلم مهربونش نیم ساعتی رفت مدرسه.

یه چیز دیگه که یادم رفته بود بگم راضی شدن دخترا برای کوتاهی موهاشون بود که قبل از محرم انجام شد..مخصوصا موهای فاطمه (که اصلا یادم نمیاد آخرین بار کی کوتاه شده بودن) خیلی بلند شده بود و شونه زدن و شستنش سخت بود براش ولی راضی نمیشد کوتاه کنه و میگفت میخوام تا پایین کمرم برسه که بالاخره خاله صدیق راضیشون کرد و موهای دوتاشون را کوتاه کرد😍

راستی امروز تولد خاله ته تغاریمون هست و امشب میخوان براش جشن بگیرن هر چند مامان و بابای خودم راضی نیستن خیلی و میگن محرمه..البته فکر کنم در حد کیک و مهمونی دور همی باشه اونم با رعایت کامل فاصله اجتماعی و خیلی محدود البته...آخه دیشب دکتر و پدر و مادرش اومدن خونه مامان برا سر زدن و دیدن خاله...دکتر دو سه روز پیش بعد از هفت ماه برگشت ایران و حالا اومدن دیدن خاله تا ببینیم برا مراسم و عروسی بعد از محرم و صفر چه برنامه ای دارن که واقعا تو این اوضاع خیلی سخته...

😍تولدت مبارک خاله مهربون😍

دیگه اینکه هفته پیش فهمیدم یکی از همکلاسیهای دوران دبیرستانم که یادمه دختر ساکت و آرومی هم بود کرونا گرفته و فوت کرده مثل اینکه دیابت هم داشته و همین باعث وخیم شدن حالش شده😔خیلی براش ناراحت شدم ..چون خیلی کوچیک بود که باباش شهید شد و دو برادر داشت که مامانش به سختی اینا را بزرگ کرده بود و حالا اینجور تو اوج جوونی غریبانه فوت کرد.

همکار جوون و سر حال بابا هم جمعه عصر بر اثر سکته قلبی فوت کرد که کل اداره شون هنوز تو شوک هستن و ناراحت چون به قول بابایی آدمی بود شوخ و خنده رو، ورزشکار و سالم که هیچ بی احترامی به کسی نمیکرد تحت هیچ شرایطی و همه دوستش داشتن و خیلی با سواد و توانمند هم بوده.....بعضی مرگها واقعاً قابل باور نیست😔خدا رحمتشون کنه و به بازماندگان صبر بده انشاالله🖤🖤🖤

پسندها (21)

نظرات (15)

زهرا‌بانوزهرا‌بانو
18 شهریور 99 14:12
خاله جون انشاالله همیشه سلامت باشید. کلاس اولی شدن آیلا خانوم هم مبارک انشاالله موفق باشه
مامان پری
پاسخ
ممنون عزیز بزرگوار
سلامت باشی عزیزم😘
مامان فاطمهمامان فاطمه
18 شهریور 99 20:44
چ هیئت زیبایی...واقعا هیئت بی ریایی بوده ک بهتون چسبیده...کلاس اولی شدن آیلا خانوم هم مبارک باشه🤗🌹
مامان پری
پاسخ
ممنون عزیز جان
نظر لطف شماست
زنده باشین😘
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
19 شهریور 99 17:52
وای چقدر اتفاق و خاطره😁😘

حسابی دلتنگتون بودیم

بلا از بچه ها دور باشه 
خدارو شکر بخیر گذشت

واقعا مدرسه ی امسال و آموزش بچه ها سخته
مخصوصا برای کلاس اولیها
 
مامان پری
پاسخ
ممنون عزیزم
آره کلی ماجرا داشتیم و البته گرفتاری و...ناگفته ها و اسمش نبر و... 😉
سلامت باشین عزیز بزرگوار

خیلی خیلی زیاد واقعا
خدا خودش کمکمون کنه واقعاً
مامان و بابامامان و بابا
22 شهریور 99 18:34
مبارک باشه آیلا خانوم گل😘 ​​​​​​
مامان آیلینمامان آیلین
23 شهریور 99 13:54
مبارک باشه آیلا طلا😍 فاطمه قشنگم سال تحصیلی نو مبارک..موفق باشی عزیزم😘 انشاالله دانشگاه رفتنتون ببینیم😇
مامان آیلینمامان آیلین
23 شهریور 99 14:03
راستی چشم خاله جون روشن😍😊 تولدش هم مبارک🎂
مامان منتظرمامان منتظر
23 شهریور 99 14:05
آخی عزیزم😘انشاالله که زود خوب بشه زخم پات آیلا جان😘 کلاس اولی شدنت هم مبارک...موفق باشی عزیزم😇
مامانیمامانی
25 شهریور 99 11:43
سال تحصیلی جدید مبارک باشه. تولد خاله جونی هم مبارک😍 خدا رحمت کننده دوست و همکارتون را🌷
مامان جونیمامان جونی
25 شهریور 99 11:45
مبارک باشه آیلا خانم😍😇 موفق باشی فاطمه جان😘 خدا حفظشون کنه براتون🌼
مامانیمامانی
25 شهریور 99 11:47
عجب اتفاقاتی🌼 سال تحصیلی نو مبارک باشه و بلا دور باشه ازتون فرشته ها😍
مامان تربچهمامان تربچه
26 شهریور 99 10:46
کلاس اولی شدنت مبارک باشه عزیز دلم😘😍 انشاالله دانشگاه رفتنت😇 آخی عزیزم..مامانش بیشتر مواظبش باش😔...انشاالله زودی خوب بشی و کلی بدو بدوکنی و بازی عزیزم💕 فاطمه جان کلاس پنجمی ما هم ماشاالله برا خودش خانمی شده😘..خدا حفظش کنه😍 جابجایی آقا هوشنگ ه ممبارکه..انشاالله سلامت باشن همیشه💐
مامان تربچهمامان تربچه
26 شهریور 99 10:49
تولد خاله جان هم مبارک باشه..ان شاالله تولد 120 سالگیش😍😘
هلیاهلیا
31 شهریور 99 10:36
شروع سال تحصیلی جدید مبارک باشه 😍 عزاداریاتون قبول🙏 ​​​​​
مامان پریمامان پری
1 مهر 99 10:50
ممنون از نظر پر مهر همگی😘😘😘 سلامت باشین و ایام به کام😍😍💐
مامان جونیمامان جونی
6 مهر 99 8:25
مبارک باشه فرشته ها😍 شاد باشین همیشه😘