یه هفته شلوغ با آخر هفته عالی و مراسم خواستگاری ته تغاریمون؛ خاله جون جونی
سلام بر پرنسس های نازم.
بدون هیچ مقدمه ای .....
هفته گذشته اکثراً بارندگی بود و بیشتر هم به صورت برف که ظاهراً اوضاع بیشتر شهرها همین بوده. بخاطر سرمای شدید و یخبندان هم دو سه روزی مدارس تعطیل و اون یکی دو روز هم تق و لق و نیمه تعطیل بودن. آیلا چند روزی مریض بود و تب شدید داشت و هنوز هم درگیر عوارض بعدش هستیم. یعنی خیلی بی اشتها و کلاً بد غذا شده.... شیراز هم بعد از چندین سال برف حسابی اومد و هنوزم هم آثارش هست مخصوصا اطراف شهر خیلی جاها سفید پوشه.... روز دوشنبه ساعت حدود 5 عصر هم یه زلزله 5/4 ریشتری اطراف شیراز اومد که چون نزدیک بود و عمق اون هم کم بود تو شیراز هم کامل حس شد. و من که چند بار جاهای مختلف تجربه کردم به نظرم زلزله از هر چیزی وحشتناک تر و بدتره. خدا کنه این یکی دیگه دست از سر کل ایران برداره.
چهارشنبه شهادت حضرت زهرا بود و تعطیل که بابایی تا نزدیک ظهر سر کار بود. بعد اذان و ناهار، همراه دایی حاجی و دایی محسن اینا رفتیم شیراز و تو مسیر هم کلی بچه ها برف بازی کردن و حسابی خوش گذشت بهمون. تمام مسیر برف بود. نزدیکای غروب خسته و کوفته رسیدیم خونه آقا جون و خاله هم از تهران اومده بود. پنجشنبه درگیر آماده سازی و تدارک بودیم چون شب جلسه خواستگاری رسمی و مهمونی شام برا خاله جونی بود که خدا را شکر به خوبی و خوشی برگزار شد. بچه ها را گذاشته بودیم خونه خاله صدیق تا مواظبشون باشه. چون واقعا جو رسمی بود و نمیشد با حضور بچه ها باشه. اونم ماشاالله 8 تا بچه شلوغ و شیطون. فقط ترلان جیگری به نمایندگی از همه تو جلسه بود😘.
سبد گل آقا داماد
جمعه ظهر هم خاله صفو جون همراهان و خانواده داماد را ناهار دعوت کردن تا عروس و داماد بتونن ادامه حرفاشون با حضور خانواده ها بزنن و به قولی به نتیجه برسن. که خدا را شکر ظاهرا مشکلی نیست و به تفاهم رسیدن. شب هم همه فامیل خونه خان دایی دعوت بودن چون سفره داشتن که فامیل با داماد و خانواده اش آشنا شدن و تبریک گفتن به خاله. البته ما نبودیم چون دیروز عصر برگشتیم و نتونستیم بمونیم دیگه.
و بنا به پیشنهاد و اصرار خانواده داماد امروز صبح رفتن آزمایش خون و ... احتمالا بعدش میرن خرید حلقه و لباس و به امید خدا اواسط هفته جشن نامزدی مختصر برگزار میکنن که امیدوارم وضعیت جوی و مشغله کاری اجازه بده بهمون تا بتونیم تو مراسم شرکت کنیم. چون آقا داماد برا تحصیل ایران نیست و پنجشنبه هم بلیط برگشت داره، مراسم عقد یا عروسی می مونه برا بعد برگشتن آقا داماد که اواخر تابستان هست و برا دفاع دکترای ایرانش باید برگرده. تا ببینیم بعد خدا چی میخواد و چی پیش میاد که ان شاالله خیر باشه...
ان شاالله که خاله جونیمون خوشبخت بشه و همه جوونها به سر و سامان برسن و شریک متناسب و هم کفو خودشون را پیدا کنن.