سفر قم -تهران
سلام بر دخترای نازم
متاسفانه این چند وقته نتونستم به موقع وبلاگ گل دخترا را آپ کنم چون سرم خیلی شلوغ بوده و درگیری زیاد داشتم ...الان کلی عکس دارم و کلی هم حرف نانوشته که نمیدونم از کجا بگم و اینکه همه را تو یه پست بگم یا هر کدوم را تو یه پست جدا گونه؟!....
به هر حال تصمیم گرفتم تو این پستم برم سراغ سفرمون به تهران و قم که با وجودی که خیلی فشرده بود ولی حسابی به بچه ها و ما خوش گذشت خدا را شکر. دو هفته پیش که یه روزش هم عید غدیر بود همراه آنا مرجان که دقیقه نود همسفرمون شد رفتیم قم و جمکران ..دو سه روزی اونجا بودیم که به زیارت و گشت گذار سپری شد ...مهمانسرامون روبروی فروشگاه سرای ایرانی بود که تلویزیون هم زیاد تبلیغش میکنه بچه ها را بردیم و یه دوری اونجا زدیم که حسابی خوششون اومد هم از محیطش و هم از قسمت خوراکی و فست فودش و البته از شهر بازیش هرچند فاطمه را گفتن بزرگه و نمیتونه بره تو که یکم ناراحت شد و به من گفت تقصیر توئه هی میگی حجاب بذار و روسری سر کن، خانومه هم فکر کرد من خیلی بزرگم گفت نمیشه بیاد. قربونش بشم که من همچنان در مورد حجاب گذاشتنش یکم باهاش مشکل دارم و بعضی وقتا زیر بار نمیره😘.
بعد هم رفتیم تهران تا هم به خاله طاهره سر بزنیم و هم فاطمه خانومم به قول خودش شهرش را از نزدیک ببینه ....آخرین بار خیلی کوچیک بود که رفته بودیم تهران و برا همین چیز زیادی یادش نیست و همیشه گله داشت که چرا نمیریم تهران و میگفت میخوام برم شهر خودمو ببینم.
چند روزی که تهران بودیم همش به گشتن و تفریح سپری شد. ...برج میلاد، پارک آب و آتش، پل طبیعت، تئاتر شهر و چهار راه ولیعصر، پارک پردیسان، پارک حشرات غول پیکر (اسپایدر پارک)، پارک ژوراسیک که واقعا جالب بود، امام زاده صالح تجریش و امامزاده صالح فرحزاد، میدان آزادی و البته مترو سواری که دخترا عاشقش شدن 😘جاهای بود که رفتیم و کلی هم فیلم و عکس گرفتم که به مرور به پستم اضافه میکنم.
شنبه هفته پیش هم برگشتیم خونه و آنا هم باهامون اومد..در واقع خودش می خواست شهرضا پیاده بشه و با اتوبوس برگرده شیراز که گفتیم نه سختت میشه اینجوری چند روز بیا پیشمون بمون تا آخر هفته با هم بریم شیراز ...این شد که آنا هفته پیش را خونمون بود و پیش دخترای گلم و من با خیال راحت می اومدم اداره و دخترا پیش آنا می موندن ..با هم صبونه می خوردن، ناهار آماده میکردن تا ما برگردیم و چه کیفی داشت خوردن غذای مامان پز😍...به هر حال چند روز گذشت و پنجشنبه با آنا رفتیم شیراز و آنا موند خونه اش و ما هم دیشب برگشتیم خونه ...
البته هنوزم خستگی سفر از تنمون در نیومده ...
ادامه دارد.....