فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
آيلا جانآيلا جان، تا این لحظه: 10 سال و 9 روز سن داره
آیلین جونمآیلین جونم، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره
ترلان گلمترلان گلم، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
وبلاگ جانوبلاگ جان، تا این لحظه: 13 سال و 23 روز سن داره

من و فرشته هام...

دختر یعنی آرامش وقت بی قراری ها، عاشقانه ای هنگام غروب، دختر یعنی تفسیر جمله ی “دوستت دارم” یعنی خدا هم زیباست، عجب نقاشی خوبی

پرنسس سينما دوست ما

اولين بار كه برديمت سينما خرداد سال 89 بود. تو فقط 8 ماه داشتي پرنسس مامان. گذاشتيمت تو كالسكه و برديم تو سالن. سينما سپيده تهران تو خيابون انقلاب ، جنب خيابون وصال و فيلم سينمايي هيچ را ديديم. خيلي همكاري كردي از اول تا آخر فيلم خوابيدي. تو اون شلوغي. هر كي ميديدت خندش ميگرفت ميگفت اين كوچولو هم اومده فيلم ببينه؟! مسئول سالن هم ميگفت عجب بچه هنردوست و سينما دوستي . تا حالا نديده بودم بچه كسي تو اين سن بياد سينما و اينقدر آروم باشه. بعد از اون چند بار ديگه هم برديمت و هر دفعه حسابي خانومي كردي و خوابيدي. فيلمهاي طلا و مس، شير و عسل، پوپك و مش ماشا الله از فيلمهايي بود كه با هم رو...
15 ارديبهشت 1390

اداره مامانی

اولين باري كه بردمت اداره مون تو تهران تو فقط 7 روز سن داشتي. به خاطر كار اداري مجبور شدم برم اداره. همكارام ريختن دورت همه ميگفتن ماشا ا... چقدر با نمكه. چطور جرات كردي بياريش بيرون. ولي چاره اي نداشتم. تا ميرفتم اداره و برميگشتم، چهار، پنج ساعت طول ميكشيد. نميشد بذارمت خونه.   ...
14 ارديبهشت 1390

قدرداني

  دخملي خوشگل مامان ميخوام از كسايي بگم كه خيلي برات زحمت كشيدن. اوليش به قول خودش خاله ريزه ميزه كه از 6 ماهگي كه مامان مرخصيش تموم شد مواظبت بود. هرروز برات به به درست ميكرد، نازت ميكرد برات لالايي ميخوند مي خوابوندت، پوشكتو عوض ميكرد خلاصه صد برابر بهتر از مامان ترو خشكت ميكرد. تو هم خيلي بهش عادت كردي و دوسش داري تا خاله ريزه را ببيني ديگه مامان يادت ميره. حواست باشه بزرگ شدي براش هرجور تونستي جبران كني. خيلي قدر زحمتاشو بدون. اون موقع كه مامان دنبال كاراي انتقالي بود نزديك دو ماه گذاشتمت پيش خاله ريزه ميزه  شبا هم بغلش مي خوابيدي. ماماني خيلي دلتنگت ميشد گلكم. شبا جاي تو را هم كنار خودم پهن ميكردم بال...
14 ارديبهشت 1390

اولین قدم ها

اولين بار تو 6 ماهگي نشستي. دو ماه بعدش شروع كردي به سينه خيز رفتن و دل ما را بردن. اولين قدماتو وقتي نه ماه داشتي برداشتي. اول با سلام و صلوات يه قدم، دو قدم و يه بار 8 قدم بعدش شد 16 قدم. و با هر بار قدم انداختنت از ترس زمين خوردن و آسيب ديدنت ما همه نيم خيز بوديم و با يا علي يا علي همراهيت ميكرديم. تا اينكه 10 ماهگي راه افتادي و از اون موقع تا الان يه جا بند نميشي دايم در حال بدو بدويي عزيزكم. ...
13 ارديبهشت 1390

مروارید

اولين دندونت كه دراومد 7 ماهه بودي خيلي اذيت شدي. اولش تاول زد بعد زخم شد و بالاخره مرواريداي عسل مامان خودشونو نشون دادن. بقيشون خيلي راحت دراومدن . تا يكسالگي كه بزنم به تخته 16 تاش اومدن بيرون هنوزم همون 16 تان.   ...
13 ارديبهشت 1390

قربون خاله برم که وبلاگش تو یک سال و اندی افتتاح می شه...

سلام خاله. این وبلاگ رو برات ایجاد کردم تا مامان و بابات یکم به فکر بیان و به روز باشن و برات مطلب بنویسن ... بعدا نمی شه که دوستات از قبل از تولد وبلاگ داشته باشن و سر تو بی کلاه مونده باشه.. وااااااااا یعنی چی؟ نمی شه که! مگه نه خاله؟ ...
11 ارديبهشت 1390

دامنه لغات و لغتنامه جيگر طلا مامان: تاتي نباتي

بابا- ماما به معني خودشان به به: به معني خوردني و غذا- به ه به ه: شيرخشك  باب: يعني آب –ككات: ‌شكلات- تت: يعني گوشت نانا:‌ به مامان جون ميگي.- آوا:‌ آقا جون. دددد:‌با فتحه يعني ني ني. م با فتحه يعني من با دست خودت نشون ميدي ميگي م. اه اه اه: هروقت خوردي زمين يا كسي چيزي با عصبانيت بهت گفت دستو بالا ميبري و ميگي اه اه اه يعني زديش و دق دلیت خالی شد. ااو: با فتحه يعني الو همه گوشي تلفن يا موبايل را ميگيري رو گوشت و ميگي ااو بعدش هم به قول عمه گلگلي به زبان آنگولايي شروع ميكني به حرف زدن.  ااي:‌علي- اآ:‌زهرا- دا: دايي. عم:‌عمه سيزه :‌سيزده كه اينو روز سيزده بدر ياد گرفتي. ...
8 ارديبهشت 1390