فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره
آيلا جانآيلا جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 روز سن داره
آیلین جونمآیلین جونم، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
ترلان گلمترلان گلم، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره
وبلاگ جانوبلاگ جان، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره

من و فرشته هام...

نذری...

از اول ازدواج مون سعی کردم محرم یا صفر هرکدوم که تونستم و شرایط محیا بود یه سفره نذری داشته باشیم که بیشتر اربعین یا ۲۸ صفر تونستم نذرم را ادا کنم.  امسال هم گفتیم چون تازه جابجا شدیم و اومدیم تو خونه جدید خوبه که اولین مهمونی رسمی مون را با پختن نذری شروع کنیم. بعد تو تقویم دیدیم تا امروز ۵ صفر سالروز شهادت حضرت رقیه (س) است. بابایی پیشنهاد داد تا همین امروز نذری را بپزیم. منم سریع دست بکار شدم. البته بابایی هم حسابی کمک کرد و غذامون خدا را شکر به برکت اسم حضرت رقیه خیلی خوشمزه و عالی شد😍. رقیه بانو خودت نذرمون را قبول کن.  دخترام را در پناه خودت نگه دار و عاقبت بخیرشون کن🙏 موقع پختن نذری برا همه دعا ک...
12 مهر 1398
1041 22 18 ادامه مطلب

چهل سالگی...

چهل سالگی شاید عجیب ترین سن آدمی باشد، زمانی که نه جوانی و نه پیری. با این حال چهل سالگی را دوست دارم، احساس رهایی می کنم زیرا که نه به آنچه در شور جوانی تعصب داشتم، دیگر متعصبم، نه ترس از قضاوت شدن دارم، نه از شکست می ترسم از بیم آن که غرور جوانیم بشکند. زندگی می کنم، با جرات بیشتری. انتخاب می کنم، با آزادی بیشتری.  رها می کنم، با امید بیشتری.  آینده را می بینم و با حال خوش بهتری در اطرافم سیر می کنم. چهل سالگی، جوانترین سن میان سالی است، آغاز دوره ای که باید به ثمر نشستن تلاش جوانیت را ببینی.  یک جمله معروف هست که چهل سالگی یعنی آغاز زندگی... بلی من امشب چهل ساله شدم، با صدای بلند و با امیدی به وسعت آسمان دهه ...
10 مهر 1398
6631 25 19 ادامه مطلب

جانان من، دختر مهر ماهی من تولدت مبارک...

نگاهت را قاب مي گيرم. در پس آن لبخند. که به من شور و نشاط زندگي مي بخشد. امروز روز توست… تولدت مبارک پرنسس رویایی من.🌼 فاطمه عزیزم، گل بهشتی من ده سالگیت مبارک.😍😘 سایه‌ات را بوسه زد مهتاب ماه مهر عشق... اختری پایین فتاد از خواب ماه مهر عشق... راه چشمان تو را فرش زمینی نیست نیست... آسمان را‌تر کنید از آب ماه مهر عشق... باران برای تو می‌بارد مهر ماهى این برگ‌های زرد به خاطر پاییز نیست که از شاخه می‌افتند قرار است تو از این کوچه بگذری و آن‌ها پیشی می‌گیرند از یک‌دیگر برای فرش کردنِ مسیرت... گنجشک‌ها از روی عادت نمی‌خوانند. سرودی دسته‌جمعی را تمرین می&zwnj...
6 مهر 1398
7575 22 17 ادامه مطلب

زنگ مدرسه

امروز اولین روز سال تحصیلی 99-1398 هست و آیلا گلم رفته پیش دبستانی و فاطمه عزیزم هم کلاس چهارم...خدای مهربونم بابت همه چی ممنونم. این پست را من بین شلوغی و خستگی اسباب کشی و جابجایی خونه اونم بعد از 7 سال یکجا نشینی و چندین مشغله دیگه البته از سر کارم می فرستم تا شاید بتونم فقط گوشه ای از احساسات ناب و خاطره امروز دخترای گلم از شروع سال تحصیلی جدید را ثبت کنم.  جونم براتون بگه که دیشب بعد از جمع کردن بخشی از ریخت و پاش خونه (تو پرانتز بگم تا جاگیر شدن کامل و عادت ما به خونه جدید احتمالا یه چند ماهی طول بکشه)، رفتیم بیرون و وسایل جامونده و مورد نیاز دخترا برای مدرسه را خریدیم و شام هم یه سری به پاتوق همیشگی مون یعنی کبابی...
1 مهر 1398

عزاداری هاتون قبول دخترای گلم...

دیشب اولین شبی بود تو امسال که رفتیم برا عزاداری محرم....یعنی جور نشده بود و همش گرفتار بودیم....اولش یه دوری تو خیابونا زدیم و هیات دیدیم و بعدشم رفتیم حسینیه و تا وقتی که دخترا حوصله داشتن موندیم اونجا... عزاداری هاتون قبول باشه دخترای عزیزم ...آیلا جونم از تو برنامه های تلویزیون یاد گرفته یه دفعه میبینی تا سینه میزنه و میگه گل زهرا حسین ...گل کرب و بلا حسین ...حسین جانم حسین... حسین جانم حسین... البته کرب و بلا را یه مدل خاص و با ریتم بچگونه ای میگه که وقتی میشنوم دلم قنج (غنج؟) میره براش... ان شاالله سه ساله امام حسین (ع) نگهدارتون باشه. 🌼 ...
17 شهريور 1398
1033 24 15 ادامه مطلب

سفر تصویری قم تهران

چون فاصله افتاده تو پستام و هم اینکه طولانی نشه پستام عکسهای سفرمون تو یه پست جداگونه میذارم. فاطمه گلم در امامزاده صالح فرحزاد اینجا آیلا جونم گفت منم باید مثل فاطمه دعا بخونم و عکس بگیرید پارک ژوراسیک و اسپایدر پارک  خب تا همینجا کافیه  بقیه عکسا را به مرور اضافه میکنم. ...
12 شهريور 1398

تولد یاسین عزیز خاله

4 شهریور تولد 6 سالگی یاسین جونی بود. ولی چون عمو مجتبی ماموریت بود خاله تولدش را با چند روز تاخیر روز جمعه برگزار کرد... عمو خودش جمعه صبح اومد و تازه بعدش رفت دنبال خرید و تدارک وسایل تولد..خدا را شکر به بچه ها حسابی خوش گذشت.  آیلا و محمد باقر همچنان با هم مشکل دارن😊 ​​​​​​ ان شاالله تولد 120 سالگی یاسین خوشگلم و آیلین طلامون زیر سایه پدر و مادرش. بیشتر دایی محسن عکس گرفته و چند تایی هم بابایی با گوشی من گرفته که به یادگار میذارم اینجا .. آیلین عسل خاله و ترلان جیگر عمه یه عکس درست حسابی ندارن پ.ن. بالاخره گوشی من که اواخر ماه رمضان توسط دختر طلاها سوخته بود تعمیر و درست شد اونم توسط تعمیرات موبایل ب...
11 شهريور 1398
2253 22 17 ادامه مطلب

باز محرم شد...ماه ماتم شد.

  باز محرم شد و دل‎ها شکست  از غم زینب دل زهرا شکست باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک، کمرها شکست. آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد، دل صحرا شکست قاسم و لیلا همه در خون شدند  این چه غمی بود که دنیا شکست. محرم ماه غم نیست ماه عشق است، محرم مَحرم درد حسین است، هر دم به گوش می‎رسد آوای زنگ قافله، این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله، حلول ماه محرم، ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه است.   ماه محرم ماه حزن و اندوه اهل بیت و امام عصر(عج) و برای شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت ماه بسیار غم‎باری است. ماه محرم ماه احیای دین خدا و ماه رهایی از ظلم و انحراف و بدعت و خروش ...
10 شهريور 1398

سفر قم -تهران

سلام بر دخترای نازم  متاسفانه این چند وقته نتونستم به موقع وبلاگ گل دخترا را آپ کنم چون سرم خیلی شلوغ بوده و درگیری زیاد داشتم ...الان کلی عکس دارم و کلی هم حرف نانوشته که نمیدونم از کجا بگم و اینکه همه را تو یه پست بگم یا هر کدوم را تو یه پست جدا گونه؟!.... به هر حال تصمیم گرفتم تو این پستم برم سراغ سفرمون به تهران و قم که با وجودی که خیلی فشرده بود ولی حسابی به بچه ها و ما خوش گذشت خدا را شکر. دو هفته پیش که یه روزش هم عید غدیر بود همراه آنا مرجان که دقیقه نود همسفرمون شد رفتیم قم و جمکران ..دو سه روزی اونجا بودیم که به زیارت و گشت گذار سپری شد ...مهمانسرامون روبروی فروشگاه سرای ایرانی بود که تلویزیون هم زیاد تبلیغش می...
9 شهريور 1398