ناخوشيها...
عروسكم مدتي كه مطلب برات نذاشتم البته اونم چند تا دليل داشته... يكيش اينه كه دوست نداشتم هيچوقت از ناخوشيات بگم چون حتي يادآوري اونها هم برام ناراحت كننده بوده ...ولي حالا كه خدا را هزار مرتبه شكر بهتر شدي برات مينويسم... يه دليل ديگش هم اينه كه تو اين مدت سرم خيلي شلوغ بوده و بخاطر ماه مبارك رمضان كه امروز دوازدهمين روزشه ساعت كاريمون كمتره و بايد تو همون مدت كم به كارامون برسيم...مضاف بر اين كه چند تا طرح جديد هم برامون اومده كه بايد پيگيريش ميكردم... ماجرا از اين قراره كه يه روز قبل از شروع ماه رمضان هر دو تا دستتو سوزوندي اونم با تابه داغ كه زمين بوده و تو مثلا" ميخواستي بلندش كني...مامان مرجان نبوده و الا تو همچي بلايي سرت...