فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
آيلا جانآيلا جان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره
آیلین جونمآیلین جونم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
ترلان گلمترلان گلم، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
وبلاگ جانوبلاگ جان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

من و فرشته هام...

از هر دري....

1393/9/9 9:39
نویسنده : مامان پری
1,218 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ...سلام....البته بعد از يه غيبت طولاني

 

بالاخره 6 ماه مرخصي تموم شد و مجبور شدم برگردم سركار... از 20 آبان برگشتم سر كار و پيگيريها و درخواستهاي فراوانم از بالا تا پايين  برا استفاده از نه ماه مرخصي زايمان فايده اي نداشت. گفتن چون شما بيمه تامين اجتماعي هستي و بيمه زير بار اين سه ماه نرفته عصبانیاداره هم نميتونه سه ماه را تقبل كنه بايد برگردي سر كارت يا مرخصي بدون حقوق بگيري. منم راضي شدم به گزينه دوم ولي متاسفانه اين بار مديرم قبول نكرد و گفت نيرو ندارم و نميتونم موافقت كنم ولي باهات همكاري ميكنم هر موقع خواستي بري بچه ات را شير بدي حتي ميگم ماشين اداره در اختيارت بذارن تا معطل نشي و زود بري برگردي. پاس شير هم جاي خودش. خلاصه اين شد كه الان من نزديك 20 روزه هر روز دخملا  را تو خواب ناز ميذارم و ميام اداره . بازم خدا را شكر به هر حال شرايط سخت بوده ولي قابل تحمل بوده برامون.

 

البته الحق همكاري بابايي هم خيلي بوده و هر روز پيش شما بوده تا من برگردم و بعد بره اداره تا 7- 8 شب و خدا را شكر كه كارش اداري نيست و تو رفتن اداره انعطاف داره ساعت كاريش....

 

14 و 15 آذر هم تهران برامون كارگاه گذاشتن و با وجودي كه برنامه شون خيلي خوب و جذابه ولي واقعا برام سخته دست تنها آيلا را با خودم ببرم . اگه بشه ميخوام يكي از همكارا را جام بفرستم هر چند مدير مصره كه خودم برم. آخه من چجوري يه كيف گنده برا وسايل و لباساي آيلا بردارم و خودشم بغل كنم برم سوار هواپيما بشم و بعد اونجا تنهايي آژانس بگيرم و برم  از اونور فاطمه جيگر را هم 4 روز تنها بذارمش. متاسفانه اين چيزا را تا كسي باهاش مواجه نشه درك نميكنه ...تعجب

 

واكسن شش ماهگي آيلا را با دو هفته تاخير زديم چون سرماخورده بود و دكترش گفت نزنيد تا خوب بشه...بعدشم تب كرد و گريه زاري تا دو روز. الان ديگه خوبه...وزنش هم هزار ماشالا 10600 بود و قدش 68 و خانومه گفت شير خشك ميدي گفتم نه گفت خيلي وزنش زيادهراضی فاطمه ناناسم هم همينجوري تپل و خوردني بود. فرشته

 

الان آيلا چهار دست و پا ميره و البته خسته كه ميشه شكمشو مياره پايين و خودشو ميكشه رو زمين.. هر چي دم دسش بياد ميكنه دهنش از جمله كاغذ و دستمال كاغذي كه متاسفانه مثل فاطمه علاقه شديدي هم داره و من دائم بايد حواسم باشه كتابي، دفتري ، تكه كاغذي يا دستمال كاغذي فاطمه نندازه زمين كه آيلا سريع خودشو ميرسونه بهش ...خسته

با فاطمه خيلي جوره و تا ميبينتش چشاش برق ميزنه و شروع ميكنه به خنديدن و سر و صدا كردن ... كافيه فاطمه يه پخ بگه بهش كلي غش غش ميخنده و من از دور نگاشون ميكنم و تو دلم قند آب ميشه. خدايا شكرت واقعا بچه چقدر شيرينه و با ديدن يه خنده اش كل خستگيت درمياد...محبت

 

 

 

 

پسندها (12)

نظرات (13)

خاله صفو
11 آذر 93 13:16
خدا رو شکر که آیلا جونی چهاردست و پا می ره. خیلی دلم براتون تنگ شده خصوصا پخ فاطی و غش کردنای آیلای خوش اخلاق. کلا دختر خوب و خوش اخلاقیه برخلاف چیزی که اوایل تولدش بروز داد! و نزدیک بود سابقه اش رو خراب کنه حداقل پیش من! قلبونش بلم من. مرسي عزيزم خدا را شكر كه فاطمه هم مثل من يه خواهر مهربون و خوش اخلاق داره كه هوارتا دوسش داره... بابت همه چي ممنون خصوصا پرستاري و همراهي آيلا جغ جغه و من تو بيمارستان با وجود مشغله كاريت... علي خوشگل ناناسمو ببوس
خاله صفو
11 آذر 93 13:19
خاله خدا رو شکر که باباشون کارش اداری نیست و ادارتون با خودت هم همکاری می کنن(اگه بکنن!). واقعا سخته ولی سختی های این نیز بگذرد همونطوری که بلا تکلیفی و سختی های گذشته با قدمای تاتی گذشت. خدا خودش جوجه هات رو حفظ کنه خواهر. مرسي خاله مهربونم...آره سختيها ميگذره و ازشون فقط يه خاطره مي مونه..البته خدا را شكر تا الان خيلي هم سخت نبوده و اداره هم همكاري كرده قربونت و بوسسسسس
خاله صفو
16 آذر 93 7:46
خاله منظورم از اوایل تفلدش تو بیمالستان نبیدا! منظورم تا چند ماهگی اش بود که هر وقت می دیدمش تو جمع همش در حال نق و گریه بود! خصوصا عقد دایی ریزه اش. عزيزمي آره معمولا بچه هاي سه چهار ماهه تو شلوغي و سر و صدا و البته مهموني و مسافرت بيشتر اذيت ميكنن... راستي همچي ميگي دايي ريزه انگار مهدي خان هيكلش كوچولوئه بزنم به تخته دو تاي محسن و حاجي ميشه هيكلش
مامان آیلینمامان آیلین
16 مهر 98 10:15
😘🌼
مامان تربچهمامان تربچه
25 مهر 98 22:22
😍
مامان پری
پاسخ
😘
مامان و بابامامان و بابا
27 آذر 98 9:12
😍😘
مامانیمامانی
7 دی 98 11:52
چه خوب که همه چی درست و راست ریس شد آخرش
مامان پریمامان پری
8 دی 98 11:24
ممنون از نظرات پر مهرتان🌻
مامان منتظرمامان منتظر
25 دی 98 9:31
خوش باشین😍
مامان پریمامان پری
26 دی 98 6:43
مرسی عزیزم
مامان جونیمامان جونی
22 خرداد 99 8:11
لایک😍
مامانیمامانی
7 تیر 99 12:30
😍