فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
آيلا جانآيلا جان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
آیلین جونمآیلین جونم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره
ترلان گلمترلان گلم، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
وبلاگ جانوبلاگ جان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

من و فرشته هام...

ترمیم دندان های آیلا

1397/12/22 11:47
نویسنده : مامان پری
444 بازدید
اشتراک گذاری

به جرأت میتونم بگم یکی از بدترین و تلخ ترین خاطراتم پوسیدگی شدید و ریختن دندونهای آیلا هست اونم تو دو سالگیش... قطعاً برای هر مادری، ناخوشی و مریضی دلبندش از هر اتفاقی تلخ تر و ناراحت کننده تره. خصوصاً اگه جبرانش زمان ببره و احساس کنی می تونستی کاری کنی که این اتفاق نیفته. یه جور کوتاهی یا کم توجهی یا شاید بی دقتی، حالا به هر دلیل و بهانه که باشه....

در واقع اتفاق تلخی بود که شاید اگه زودتر متوجه اش میشدم و پیگیرش الان آیلا دندونهای بهتری داشت و راحت می تونست غذا بخوره، لقمه و میوه گاز بزنه و لذت ببره از غذا خوردن...خدایا منو ببخش که مادر خوبی نبودم برای دخترم...آیلای قشنگم شرمنده معصومیتت هستم وقتی دست میذاشتی رو لپت و با گریه می گفتی دندونم درد میکنه.........

و اما توضیح ماجرا....

یادمه آیلا هنوز دو سالش نشده بود یه روز داشتم باهاش بازی می کردم و اونم غش غش می خندید. احساس کردم یه تیکه کوچیک از دندونای نیش بالاییش افتاده و یه حالت شکسته شده، به همسری گفتم اونم گفت آره منم حس میکنم دندونش یه جوری شده تازه است یا از اول همینجوری بود؟ در واقع یه ذره تو رفته بود و خیلی مشخص هم نبود... بعد چند وقت باز احساس کردم دندوناش انگار کوتاه میشن و حالت خوردگی...اینم بگم آیلا کلا شب تا صبح چسبیده بود بهم و بدون شیر خوردن اصلا نمیخوابید که منم به حساب اینکه روزها پیشش نیستم شیر بدم شبا دیگه کارش نداشتم با وجودی که خودم خیلی اذیت می شدم.

باز گفتم شاید من اشتباه میکنم. چون فاطمه هم مثل آیلا بود تو کوچکیش و مشکلی از بابت دندون نداشت منم اطلاعاتی راجع به اینکه شیر شب باعث پوسیدگی میشه یا مسواک زدن نوزادان و تمیز کردن لثه هاشون بعد شیر نداشتم و فکر نمیکردم مهم باشه خیلی.. هرچند به نظر خودم و البته دندانپزشکش خیلی هم ربط به شیر مادر نداره و عوامل مختلفه. از جمله قطره آهن که بنا به دلائلی خیلی روش مانور نمیدن...برا آیلا هم نود درصد مربوط به قطره آهن می شد چون هم رنگ دندوناش تغییر کرد و هم مشکل چند وقت بعد قطره آهن شروع شد. که ما هم سریع قطعش کردیم ولی دیگه کار از کار گذشته بود. القصه بعد اینکه آیلا را از شیر گرفتم به فاصله شاید یک ماه یا کمتر به یکباره دندونای جلوش پودر شدن و ریختن. کار اداره ام خیلی زیاد بود اونموقع و درگیر یه مدیر عوضی و پست که قبلا هم گفتم تو اون مدت حتی سری به وبلاگ هم نمی زدم. به هر حال چند جا بردم دکتر و ... هر کدوم یه نظری دادن. نهایت طبق نظر یکیشون فلوراید تراپی انجام دادیم تا جلو پیشرفت پوسیدگی بگیریم و حداقل بدتر نشه اوضاع تا یکم بزرگ بشه. از طرفی بدون بیهوشی هم امکان ترمیم نداشت و دندوناش هم دائمی نبودن و ارزش ترمیم نداشتن ضمن اینکه کشیدن ریشه ها باعث سفت شدن لثه و دیر دراومدن دندونای دائمش میشد و علاوه بر این بر زیبایی صورتش هم اثر میذاشت و اینا همه علاوه بر عوارض بیهوشی بود. این نظر خانم دکترش بود که ما عمل کردیم بهش و با هر سختی و مشقتی بود چند سال گذشت و آیلا بزرگ شد. تو این دو سه سال با وجود فلوراید تراپی هر از چند گاهی لثه اش آبسه می کرد و آیلا از دندون درد شکایت داشت. همیشه باید لقمه های کوچیک بهش میدادم، غذاهای نرم، سیب و خیار و هویج یا رنده می کردم و یا قاچ های خیلی نازک تا بتونه بخوره و الان هم با ناراحتی و عذاب وجدان تمام دارم می نویسم. 

یه روز با یکی از همکارام که پسرش مشکل آیلا را داشت و دندوناش را با بی هوشی درست کرده بود راجع به همین موضوع حرف میزدیم. همکارم آدرس دکتری را بهم داد تو اصفهان تا ببرم پیشش خیلی هم از کارش تعریف کرد. با مطب دکتر تماس گرفتم که منشیش گفت باید حضوری بیاین برای معاینه و اگه لازم شد دکتر نوبت میده برا عمل. یادمه نیمه مرداد ماه بود که مادربزرگ زن دایی عاطفه فوت کرد و ما رفتیم سمت اصفهان برای خاکسپاری و مراسمش. یکی دو روز اونجا بودیم و از همین فرصت استفاده کردیم و چهارشنبه 17 مرداد با بابایی رفتیم مطب همون دکتر تا آیلا را ببینه و نظر بده. خلاصه دکتر بعد معاینه گفت باید با بیهوشی ترمیم بشه و چند تایی قابل ترمیم هست و بقیه را باید بکشید. قبلش باز دو جا دیگه آیلا را برده بودم که همشون گفتن با بی هوشی میشه کار کرد. ما هم توکل کردیم به خدا و بعد مشورت با عمو دکتر که این دکتر را کم و بیش میشناخت، ماجرا را گفتیم. عمو هم گفت به هر حال بی هوشی نفعش بیشتر از ضررش هست و دکتر بیهوشی میاد، خودشون حواسشون به دوز کودکان هست و نگران نباشید اونقدر که میگن عوارض نداره. همون روز قرارداد را تنظیم کردیم و نوبت زدیم برای دو هفته بعدش یعنی 30 مرداد که روز عرفه بود. 

نوبت ما ساعت 4:30 صبح بود و من برام سوال بود که چرا اینقدر زود و لابد میخوان تا ظهر ما را الاف کنن تو بیمارستان. منشی دو روز قبلش زنگ زد و تاکید کرد چون راهتون دوره یه جوری هماهنگ کنید که سر ساعت بیمارستان باشین. خلاصه دو روز بعد راه افتادیم و شب رفتیم خونه عمه فریبا و چون بیمارستان شرق اصفهان بود ساعت 2:30 صبح راه افتادیم که به موقع برسیم بیمارستان. فاطمه هم موند خونه عمه فریبا. با وجود تعطیلی چند روزه عید قربان و آخر هفته خیابونها خلوت و همه شهر تاریک بود که رسیدیم. خوشبختانه خیلی خوش قول بودن و دکترها قبل ساعت 5 اومدن و سر ساعت همه هماهنگی ها انجام شد. یه پرستار مهربون اومد دو تا جای سرم رو دست آیلا زد که خانومه مهربون و واردی بود و حواس آیلا را کامل پرت کرد تا گریه نکنه.

عزیز دلم...اینجا کاملاً خواب آلودگیش مشخصه

4:30 صبح

بعد بردمش پشت اتاق عمل و دکتر بیهوشی اومد در حین حرف زدن با آیلا در کمتر از یک ثانیه سوزن بیهوشی را رو دست آیلا زد و فقط گفت خانوم نترس الان خوابش میبره که همزمان با گفتن این جمله آیلا رو دستام بیهوش شد و من هم همراهش مردم و زنده شدم....یکی از سخت ترین لحظات عمرم همین لحظه بود.

همزمان با اذان صبح بود که آیلا را بردن اتاق عمل و من هم رفتم نمازخونه نمازم را خوندم.

عکسی که تو لحظه قبل بیهوشی همسری با عجله گرفت.

دو ساعتی که هزار سال بر ما گذشت منتظر موندیم تا اینکه صدای گریه های بی امان آیلا را از اتاق عمل شنیدم. با گریه دویدم سمت در و آیلا را با دهان و صورتی پر از خون و متورم، لبایی خشک و چشمانی گریان که مامان چرا ولم کردی چرا صدات زدم نیومدی بغلم کنی و چرا چرا چرا.... گذاشتن بغلم. 

ظاهراً اون مدتی که به هوش اومده و تو ریکاوری بوده تا چک بشه وضعیت عمومیش منو صدا زده دیده همه دوربریاش غریبه ان کلی گریه کرده بود. بمیرم برات عزیز دلم.

یه نیم ساعتی هم تو بخش بودیم بعد مرخصش کردن و یه سری توصیه و مراقبت برا بعدش و اینکه تا چند روز گوشت و مرغ نخوره. غذاهای سفت کلاً ممنوع، مسواک مرتب و هر شب و داروهاش هم سر موقع بدیم بهش و اینکه ممکنه تو خواب تب شدید کنه یا بالا بیاره و حواستون بهش باشه و مایعات خیلی کم کم بدین بهش. آیلا تو مسیر دائم آب می خواست من فقط می تونستم با دستمال لبهاش خیس کنم و از این بابت خیلی هم اعتراض کرد. یه کیف و عروسک و یه دست لباس هم به عنوان جایزه از طرف خودمون و دکتر براش گرفته بودیم که بمیرم اصلا توانش نداشت ذوقش کنه.... 5 تا از دندونای آیلا کشیده بودن (4 تا جلوییش و یه آسیاب)، دو تا نیش جلو روکش رنگ دندون و هفت تا از آسیابهای بالا و پایینش هم عصب کشی و روکش. در مجموع 14 دندون.

اون روز ناهار رفتیم خونه عمه فریبا و آیلا بخاطر عوارض بیهوشی و مصرف دارو بیشترش یا بی حال بود یا خواب. شب خونه عمه زیبا بودیم و آیلا فقط یه قاشق سوپ پوره شده خورد و تا صبح گریه کرد و نخوابید. تب داشت و درد و همش جیغ میزد که چرا منو بردی دکتر و نمیخوام دندونم اینجوری باشه. شب خیلی سختی بود. 

در نهایت چند روزی را به خاطر شرایط آیلا و بهانه گیریاش و اصرار عمه فریبا اونجا موندیم تا شاید حواسش به بچه ها بره و عادت کنه به وضعیت جدید دندوناش.

دو روز بعد از عمل؛ پشت بوم خونه عمه ....عمو علیرضا داره کباب درست میکنه و آیلا همچنان دندون درد داره و سر حال نیست.

جمعه ظهر (97/6/2) به پیشنهاد عمه رفتیم امامزاده حمزه علی که من هم خیلی دوست داشتم برم و ناهار اونجا بودیم. آیلا نسبتاً بهتر شده بود و عصر از همونجا برگشتیم خونه.

الان تقریباً هفت ماه میشه که دندونای آیلا جونیم را ترمیم کردیم و خدا را شکر تا الان که مشکلی نداشته و راضیم از کار دکتر و تیمش. دستشون درد نکنه .

آیلا راحت تر غذا می خوره، خدا را هزار مرتبه شکر دندون درد نداشته ولی یه سری مراعات غذایی هم داره از جمله اینکه لقمه را با گوشه دندونای کناریش باید آروم گاز بزنه و چهار دندون نیش بالا خالیه. موقع خندیدن یکم مشخص میشه و صحبت کردن هم بعضی حروف مثل س و ز را نمیتونه درست بگه و به قولی سین میزنه که دکتر گفت بعد اینکه دندونای دائمش دربیان حل میشه. انشاالله.

پسندها (13)

نظرات (13)

عمه فروغعمه فروغ
24 اسفند 97 12:10
ان شالله همیشه تنش سلامت باشه
مامان پری
پاسخ
زنده باشین 🌹
ممنون عزیزم🙏
❤فاطمه جون❤❤فاطمه جون❤
12 فروردین 98 0:18
🌸
مامان پری
پاسخ
💐
ليلاليلا
17 فروردین 98 13:20
سلام عزیزم. چه روزهای سختی پشت سر گذاشتی. مشکل دندون دخترت خاص بوده. خیلی از بچه ها شب شیر می خورند و قطره آهن مصرف می کنند. نباید خودت رو سرزنش کنی. ممنون که تجربه ت رو با بقیه در میون گذاشتی. حتما به دیگران کمک میشه که به این موضوع توجه کنند.
مامان خوب، پاینده باشی
مامان پری
پاسخ
سلام دوست خوبم. از اظهار نظر پر از مهر و محبتت بی اندازه سپاسگزارم. انشاالله که چنین تجربه تلخی برای هیچ بچه ای پپیش نیاد.
سلامت باشین و برقرار و ایام به کامتون
مامان آیلینمامان آیلین
16 مهر 98 10:40
عزیز دلم😘
مامان تربچهمامان تربچه
25 مهر 98 21:58
همیشه سلامت باشین
مامان و بابامامان و بابا
25 آذر 98 9:52
😘🌼
مامانیمامانی
30 آذر 98 9:51
عزیزم  ان شاالله همیشه سالم و شاد باشی 😘
خاله جونی
30 آذر 98 13:25
آخی عزیز دلم😔 همیشه شاد باشی و سلامت آیلا طلا😘😘
مامان پریمامان پری
8 دی 98 11:33
ممنون از اظهار نظر پر مهرتان😍
مامان منتظرمامان منتظر
25 دی 98 9:18
😘
مامان پریمامان پری
25 دی 98 9:38
💐
مامان پریمامان پری
25 دی 98 9:41
ممنون😍
مامان جونیمامان جونی
22 خرداد 99 8:21
لایک😍