دلنوشته ای در یکمین سال فراق محمدعلی محمدی ...
این متن را دایی جهانگیر برا دایی مرحوم نوشته ...دایی محمدعلی برا همه ما جدای از دایی، عمو یا برادر بودنش، احترام خیلی زیادی داشت... ممنون از دایی جهانگیر عزیزم بابت این متن خیلی زیبا، از صمیم قلب و پر از احساس... ....
اما متن دایی جهانگیرم:
برادرم میدانی که نزدیک به پنجاه سال یعنی از موقعی که خودم را شناختم تو را "کاکا" خطاب کردم، فقط در محیط های رسمی یا اداری بود که زبانم به شکلی دیگر چرخید. من همه برادرهایم را به اسم و با پسوند "کاکام" خطاب می کردم. اما نمی دانم چرا هنوز بعد از یکسال که از کوچ تو از دنیای فانی به دیار ابدی می گذرد کلمه "کاکا" همچنان در ذهن و زبانم باقی مانده است و کماکان زبانم بر همان منوال می چرخد. "قبر کاکا"، "مراسم کاکا"، "منزل کاکا"، "بچه های کاکا" و ...
حتماً کسانی می پرسند که چرا "کاکا"؟ یا نزدیکان گویند که چون برادر بزرگترش است. اما من گویم که چنین نیست. برادر بزرگتر همه معانی "کاکا" نیست، او تنها برادر بزرگ نبود، که بزرگوار بود برای ما و برادر همه طایفه بود. پاسخش به بدی ها، خوبی بود. با قهر، آشتی بود. به جنگ و درگیری، صلح بود. به دنیا، آخرت بود، به عصبانیت و پرخاشگری، صبر و متانت بود. به جهل و بیسوادی، تعلیم و تربیت بود.
محرم اسرار بود و سینه اش مالامال از رازهای خفته. مشکلات در برابر او سر تعظیم فرود می آوردند.
مصلح بود و کانون وحدت طایفه. عابد و شب زنده دار بود و نگاهش به دور دستها و بلکه آنسوی دوردست ها بود. در یک کلام او معلم بود. او برای طایفه و فامیل برادر بود، اما برای من "کاکا" بود.
"کاکا" اینک در یکمین سال رفتنت باور کن که حوصله نوشتن نداشتم، فقط میخواستم اشک بریزم و میخواستم بغض گلویم را بگیرم و آرام باشم، اما صبر و متانت مثال زدنی تو مرا هم به حوصله آورد و به نوشتن این چند سطر برانگیخت.
آسوده بخواب "کاکا"، خدایت رحمت کند.
جهانگیر 1397/09/28