خدا گر ز حکمت ببندد دری.......... به رحمت گشاید در دیگری
این مطلب در ادامه پست قبلیم مینویسم چون مرتبط و مکمل اون پستم هست... بعد از فوت فرشته کوچولومون همه وسیله های نی نی را خاله صفو به کمک عمو مجتبی جمع کرده بودن تا چشم خاله نیفته بهشون...همه سعی میکردن رفتار عادی داشته باشن و حرفی از اون اتفاق نزنن ولی خاله صدیق تا مدتها خیلی دمق شده بود و گوشه گیر ...چیزی به روی خودش نمی آورد ولی تو رفتار و اخلاقش مشخص بود...بگو بخند قبل را نداشت . اگه مهمونی یا دورهمی بود اصلا نمیرفت یا آخر همه میرفت ...مسافرت نمیرفت و خلاصه کلا تو خودش بود... با تمام این مسائل و مشکلات خاله همون سال تو پذیرش مرحله کتبی دکترا با رتبه خیلی خوب قبول شد و من به شخصه کلی خوشحال شدم که حداقل با درس خوندن شاید یکم از ...